خرید تور تابستان ایران بوم گردی

از نیکا و اسرا تا فرشته احمدی | چند خبر و گزارش از دو ماهی که گذشت

مصاحبه با نسرین شاکرمی، مادر نیکا؛ روایتی از تجمع وکلا، گزارشی درباره آتش سوزی زندان اوین، اتفاقات محله سلسبیل، حوادث اردبیل و اسرا پناهی ، مراسم چهلم مهسا امینی، حوادث شهرهای غربی، بستری شدن حسین رونقی، فوت فرشته احمدی و…. از گزارش هایی هستند که کمتر در فضای رسانه ای رسمی بازنشر شدند و در روزنامه ها به آن پرداخته شده است در پی می آیند.

البته قبلا در فضاهای غیررسمی و شبکه های اجتماعی بازتاب داشته اند.

مصاحبه با نسرین شاکرمی، مادر نیکا

مهدي بيك اوغلي در روزنامه اعتماد در تاریخ 18 مهر نوشت: صورت خسته و نگاه دردمند مادري كه فرزند دلبند خود را از دست داده، يكي از تكان‌دهنده‌ترين تصاويري است كه هر انساني ممكن است با آن برخورد كند. تصويري از يك روياي سبز بر باد رفته كه پاييز غمناك جايگزين آن شده است. در نگاه مادران كيميايي وجود دارد كه سنگ‌ترين اجسام را آب و سخت‌ترين قلب‌ها را نيز نرم مي‌كند. حال و روز نسرين شاه‌كرمي، مادر نيكا نيز اين روزها باراني است، ابرهاي همه عالم انگار اين روزها در دلش مي‌گريند. اما به گفته خودش دردناك‌تر از درد و ناراحتي برآمده از هجران دختر دلبندش برخي تهمت‌هاي ناروا است كه به فرزندش مي‌زنند. از صدا و سيما گلايه‌ها دارد كه هر چه خواست و توانست درباره نيكا سخن گفت بدون اينكه فرصتي را براي او و خانواده‌اش براي دفاع از شخصيت و هويت نيكا فراهم سازند. زماني كه از مطالبه‌اش مي‌پرسم، «تحقق عدالت» را تنها خواسته‌اي عنوان مي‌كند. خواسته‌اي كه به‌ طور طبيعي ذيل حقوق تعريف‌شده هر انساني قرار دارد. مادري كه معتقد است، نيكا نه‌تنها نشانه‌اي از خودكشي در رفتارش نداشته، بلكه منشا سرزندگي، نشاط و اميد براي اطرافيانش نيز بوده است. اين گفت‌وگو روايت مادري است كه هيچ مطالبه‌اي جز تحقق عدالت درخصوص فرزندش ندارد. عدالتي كه همگي در هر سطح و جايگاه نسبت به تحقق آن مسووليم. «اعتماد» باتوجه به مسووليتي كه در انعكاس اخبار روي دوش خود حس مي‌كند و با عنايت به اين واقعيت كه به‌رغم اظهارنظرهاي طرف‌هاي مختلف هرگز فرصتي براي گفت‌وگوي شفاف دراختيار مادر نيكا قرار نگرفته، گفت‌وگويي را براي بازتاب نظرات مادر نيكا ترتيب داده تا به سهم خود كمكي به تحقق عدالت و روشن شدن حقيقت شود كه خردمندان گفته‌اند، حقيقت و آگاهي بزرگ‌ترين فضيلت در همه اعصار و هنگامه‌ها است.


   خانم شاه‌كرمي! قبل از هر چيز به نظرم خوب است، گفت‌وگو را درباره پيگيري‌هاي حقوقي كه براي پرونده نيكا شاه‌كرمي تدارك ديده‌ايد، آغاز كنيم. آيا وكيلي براي پرونده انتخاب كرده‌ايد؟
من خودم وكيلي براي پيگيري پرونده انتخاب نكرده‌ام، حال اين روزهايم نامساعد است. خواهرم گفته برايم وكيلي اختيار كرده، اما تا به امروز نه خبري از اين وكيل شده، نه كاري انجام داده و نه اينكه من و ساير افراد خانواده، اميدي به تحقق مطالبات‌مان از اين طريق داريم. حس خوبي ندارم تصوير نيكا يك لحظه از جلوي ديدگانم نمي‌رود و لبخندش در ذهنم حك شده است. من مادرم و احساس تنهايي و بي‌پناهي مي‌كنم.
  شما به عنوان يك مادر داغدار كه دختر جوانش را از دست داده چه خواسته‌اي از مسوولان و نظام سياسي  داريد؟
مشخص است كه بچه من در تجمعات اعتراضي اخير حضور داشته و همانجا هم كشته شده است. به نظرم شواهدي هم در اين زمينه وجود دارد. مي‌خواهم ابهامات پرونده فرزندم بررسي شود و كساني كه مسوول اين حادثه تلخ هستند، مسووليت  خود را بپذيرند. مي‌خواهم ابهامات پرونده نيكا بدون اعمال فشار و به صورت شفاف بررسي شود.


  آيا مداركي از حضور نيكا در تجمعات داريد؟
بارها با نيكا تماس تلفني داشتم، اين مدارك و اسناد وجود دارد. البته زماني كه با نيكا صحبت مي‌كردم براي اينكه نگران نشوم به من دلداري مي‌داد و سعي مي‌كرد اطلاعات كمي بدهد، اما بعد از اصرار فراوان به من مي‌گفت كه در فلان منطقه در تجمعات حضور دارد. سر و صداهاي پيراموني تماس نيز حاكي از حضور نيكا در تجمعات بود. سر و صداهايي كه نشان مي‌داد ماموران به سمت بچه‌ها آمده‌اند و آنها فرار مي‌كنند. تماس قطع مي‌شد و بعد دوباره تلاش مي‌كردم تا با او صحبت كنم.
  آيا نيكا  هرگز به  شما  گفت كه  در كدام  منطقه  حاضر  است؟
در تماس‌هايي كه نيكا با من داشت، مي‌گفت اغلب در تجمعات نزديك به ميدان انقلاب، بلوار كشاورز و خيابان ولي‌عصر حضور دارد.
  يكي از ابهاماتي كه برخي آن را مطرح كردند، اين است كه چرا پس از مرگ نيكا به جاي اينكه شما درباره ماجرا اظهارنظر كنيد، دايي و خاله نيكا بيشتر در متن حوادث و ارتباط با رسانه‌ها حاضر بودند. چرا خود شما با رسانه‌ها صحبت نمي‌كرديد؟
در روزهاي ابتدايي پس از مرگ نيكا در شرايط خوبي نبودم و به هيچ‌وجه توان صحبت با رسانه‌ها را نداشتم. بنابراين خواهر و برادرم اين ارتباط را شكل دادند. در اين ميان، تصاويري درباره نيكا در صدا و سيما پخش شد، اما اين رسانه هرگز تماسي با ما برقرار نكرد كه نظر ما را هم درباره اين پرونده جويا شود. چگونه مي‌شود فقط يكطرفه درباره مرگ يك انسان صحبت كرد بدون اينكه براي طرف ديگر ماجرا فرصتي براي دفاع  قائل نشد؟
  ابهام مهم ديگر درخصوص اين پرونده، مربوط به نحوه خاكسپاري پيكر نيكا است. در شرايطي كه شما خواستار دفن پيكر نيكا در خرم‌آباد بوديد، به‌طور ناگهاني مسوولان اعلام كردند با مجوز خانواده پدري نيكا، او در يكي از روستاهاي استان لرستان به خاك سپرده شده. آيا اين مجوز اخذ شده است؟
من با خانواده پدري نيكا صحبت كردم و آنها اعلام كردند، هيچ دخالتي در دفن پيكر نيكا نداشته‌اند و اجازه‌اي از سوي آنها صادر نشده است. خانواده پدر نيكا خطاب به من گفتند كه درباره آنها فكر اشتباه مي‌كنم و موضوع دادن اجازه دفن نيكا را به‌ طور كلي انكار كردند.
  يعني بدون اجازه شما و قيم قانوني، پيكر نيكا در روستا دفن  شده است؟
بله؛ بدون اجازه خانواده ما چه خانواده خودم و چه خانواده پدر نيكا، پيكر او را در روستاي دورافتاده‌اي در لرستان به خاك سپرده‌اند. اين روستا بسيار دورافتاده است و براي من بسيار دشوار است كه براي ديدار با آرامگاه دخترم به اين منطقه دورافتاده بروم. در حالي كه اين حق من است كه محل دفن دخترم را انتخاب كنم و در كنارش زاري كنم و با او سخن بگويم.
  دليلي كه مسوولان استاني براي دفن پيكر نيكا در روستاي مورد اشاره داشتند چه بود؟
معتقد بودند دفن پيكر در خرم‌آباد ممكن است سر و صداي زيادي به راه اندازد و اين موضوع را خطرناك مي‌دانستند. من به آنها گفتم سر و صدا قبل از مرگ نيكا وجود داشته و پس از او هم ادامه خواهد داشت. اگر صداي اعتراضات شنيده شود، بدون ترديد مردم هم آرام مي‌شوند. اما آنها فكر مي‌كردند دفن پيكر در يك محل دورافتاده باعث خوابيدن سر و صدا مي‌شود.
  به عنوان مادر نيكا آيا هرگز نشانه‌هاي افسردگي و ميل به انتحار را در دخترتان ديده  بوديد؟
نيكا بچه بسيار با انگيزه، شاداب، پرانرژي و هدف‌داري بود. همواره به فكر اين بود كه همراه با هم به سفر برويم و مهاجرت كنيم. هميشه به من روحيه مي‌داد كه مشكلات زندگي را سخت نگيرم و اميدواري مي‌داد كه شرايط بهبود مي‌يابد. اصلا مگر كسي كه افسرده باشد يا قصد خودكشي داشته باشد براي اصلاح وضع موجود در تجمعات شركت مي‌كند؟ نيكا نه تنها افسرده نبود بلكه به اطرافيان خود هم روحيه مي‌داد. نيكا دختري جسور و نترس بود و فكر مي‌كنم همين جسارتش نهايتا منجر به مرگش شده است.
  فيلمي در صدا و سيما پخش شد كه در آن طرحي از تصوير يك دختر در دوربين‌هاي مداربسته در زمان ورود به يك ساختمان وجود دارد. آيا تاييد مي‌كنيد اين تصوير نيكا بوده است؟
هيچ‌كس نمي‌تواند ثابت كند كه اين تصوير نيكا بوده است. سايه‌اي در دوربين‌هاي ثبت شده، دختري كه ماسكي در صورت دارد و هيچ شفافيتي در اين تصاوير ديده نمي‌شود. معتقدم اين تصاوير مربوط به نيكا نيست.
  اما خاله نيكا اين تصاوير را تاييد كرده است؟
اصلا خاله نيكا از كجا مي‌تواند متوجه شود كه نيكا به اين خانه رفته است؟ آيا خاله نيكا جسد او را كشف كرده كه او را براي تاييد فيلم برده‌اند؟ بايد از من مي‌خواستند تاييد يا عدم تاييد تصاوير را اعلام كنم. 
  شما ارتباطي با آن خانه ياد شده نداريد؟ اصلا مي‌دانيد خانه چه كسي بوده است؟
نيكا هميشه با من راحت بود و درباره كوچك‌ترين مناسبات ارتباطي خود با من صحبت مي‌كرد. اگر با كسي دوست بود يا ارتباطي داشت به من مي‌گفت. حتي اگر كسي درخواست دوستي از او داشت با من در ميان مي‌گذاشت، چون من او را محدود نمي‌كردم. نيكا سر نترسي داشت و شجاع بود. اگر كسي ادعا مي‌كند در آن خانه بوده بايد دقيقا مشخص كند در كدام واحد، با چه كساني و به چه دليلي در ارتباط بوده است. در حالي كه يك چنين حضوري از اساس وجود نداشته است. من مدام از او خواهش مي‌كردم كه به تظاهرات نرود ولي مي‌گفت كه دوست دارد، مطالبات خود و هم‌نسلانش را دنبال كند. كساني كه ادعا مي‌كنند نيكا در جايي حضور داشته، چرا اطلاعاتي درباره آن خانه، ساكنانش و ارتباط‌شان با نيكا نمي‌دهند.
  اگر قرار باشد سناريوي رخ داده براي نيكا را در يك يا چند عبارت خلاصه كنيد اين سناريو را چطور نظير‌سازي  مي‌كنيد؟
نيكا با گشت ارشاد مخالف بود. او يك نوجوان بود و با فشارهايي كه ماموران گشت ارشاد به او و هم‌نسلانش وارد مي‌كردند، مخالف بود. هدفش از حضور در تجمعات اعتراضي، موضوع گشت ارشاد و مطالبات زنان و جوانان بود. من بارها از او خواستم كه به تجمعات نرود، اما با توجه به شجاعتي كه داشت، در تظاهرات شركت كرد.


  آيا هيچ كدام از دوستان نيكا در تظاهرات همراهش بودند؟
چون خانواده‌هاي‌شان اجازه نداده بودند، دوستان صميمي او حضور نداشتند. اما با برخي از دختران ديگر آشنا شده بود و با آنها قرار مي‌گذاشت و به تجمعات مي‌رفت. اين افراد او را در تجمع روز حادثه ديده بودند و فرار نيكا از دست ماموران را اعلام كرده‌اند. براساس تماس‌هاي نيكا و اظهارات اين آشنايان، او فرار كرده و برخي افراد در شلوغي‌ها او را تعقيب كرده‌اند و به خاطر سر نترس و شجاعي كه داشته احتمالا در برابر آنها ايستادگي كرده و….
  روز شنبه تصويري در شبكه‌هاي اجتماعي منتشر شده كه يك دختر نوجوان را در حال اعتراض نشان مي‌دهد. برخي ادعا مي‌كنند اين تصوير نيكا است. آيا شما تاييد  مي‌كنيد؟
بله اين فيلم را ديدم، دختر نوجوان در آن فيلم  نيكاست.
  زماني كه برنامه‌هاي صدا و سيما و طرح مسائل مختلف درباره نيكا را مي‌ديديد، بدون اينكه فرصتي براي دفاع براي شما در نظر گرفته شود، چه حس و حالي  داشتيد؟
كاملا انتظار اين برخوردها را داشتم. به اطرافيان هم گفتم دروغ‌هاي زيادي هم درباره دختر مظلوم من مطرح مي‌شود كه مطرح هم شد. اين حرف‌ها زده شد تا برخي افراد مسوول، نقش خود را انكار كنند، اما قدرت خداوند بالاتر از هر نفوذي است و حق را به حق‌دار مي‌رساند. اينكه دختر نوجواني كشته شود و تهمت‌هاي زيادي هم به او زده شود، اوج بي‌انصافي است.
  از برخوردهاي عمومي مردم هم بگوييد؛ مردم چگونه با شما برخورد  داشتند؟
هيچ چيز بچه من را به من بازنمي‌گرداند. كساني كه مادرند و عزيزي دارند، مي‌فهمند كه من چه مي‌گويم. اما برخورد مردم اين روزها مهم‌ترين دليل آرامش من بوده است. وقتي دقيق به ماجرا فكر مي‌كنم، خوشحال هم مي‌شوم كه دخترم به خاطر هدف خود جانش را فدا كرده است. خدا را به خاطر اين موضوع شكر مي‌كنم كه چنين مردمي را در مسير زندگي من قرار داده است. تنها دلخوشي اين روزهاي من اميدهايي است كه مردم به ما تزريق كرده‌اند.

ماجرای ناتمام دختر بلوچ

بهاره شبانكارئيان در اعتماد یک شنبه 24 مهر نوشت:

عبدالصمد خرمشاهي حقوقدان: افراد خصوصا دختربچه‌ها در مناطق محروم ازجمله بلوچستان جرات نمي‌كنند مساله‌اي را عنوان كنند آن هم عليه پليس

عبدالصمد خرمشاهی وکیل جنایی معروف: سوءنیت محمدعلی نجفی در قتل میترا استاد محرز است

توضيح اعتماد: خبري كه در اين گزارش به آن پرداخته شده است در همان هفته‌هاي ابتدايي انتشارش توسط خبرنگار اعتماد در دست پيگيري قرار گرفت، اما به دلايلي انتشار آن به تعويق افتاد. خبر نيز مبني بر آن بود كه اواخر تير ماه سال جاري يك فقره قتل در شهرستان دشتياري از توابع سيستان و بلوچستان رخ داده است. به دنبال انتشار اين خبر، برخي منابع محلي در سيستان و بلوچستان از جمله «كمپين فعالان بلوچ» اعلام كرد كه در روز 10 شهريور ماه يكي از فرماندهان نيروي انتظامي كه خودش بلوچ است هنگامي كه قصد بازجويي از يكي از مظنونان اين پرونده قتل را داشته، او را مورد آزار و اذيت جنسي قرار داده است. فردي كه مدعي است مورد آزار و اذيت جنسي توسط فرمانده نيروي انتظامي قرار گرفته يك دختر 15ساله بلوچ است. حالا «اعتماد» در راستاي اين اخبار منتشر شده بدون هيچ قضاوتي با استناد بر صحبت‌هاي مصاحبه‌شوندگان (يكي از اقوام همسر مقتول و امام جمعه موقت شهرستان راسك«مولوي عبدالغفار نقشبندي») و همچنين گفت‌وگو با يكي از حقوقدانان معروف كشور، اين گزارش را تنظيم كرده است. پس بايد گفت انعكاس اين مصاحبه‌ها براي شناخت ديدگاه‌هاي مختلف است و لزوما نمي‌تواند ديدگاه روزنامه محسوب شود. 

سكانس اول؛ چابهار
كساني شتابزده به بيرون مي‌دوند و كساني شتابزده به درون مي‌آيند! (انعكاس صداها): «واي تو خواهر! تو چرا خواهر! درد غريبي فداي تو خواهر! فداي مظلومي‌ات، فداي دل خون شده‌ات خواهر! دل شده چاك از غريبي‌ات خواهر! ماييم و هزار درد بي‌درمان خواهر! بيماري‌ات دل خون كرد؛ بيزاري‌ات روي زرد؛ درد گذاشتي روي درد خواهر! گريه چه درمان مي‌كند؟ فداي رنجوري‌ات خواهر! واي از اسيري‌ات خواهر!»…

سكانس دوم؛ سيستان و بلوچستان
راسك از شهرهاي محروم سيستان و بلوچستان است كه در مجاورت با مرز پاكستان در شمال شهرستان دشتياري و چابهار قرار دارد و جمعيت آن يكصد هزار نفر است. سيستان و بلوچستان به لحاظ جغرافيايي جزو مناطق محروم و سنتي كشور است بنابراين خبر مربوط به آزار و اذيت جنسي دختر 15 ساله بلوچ با واكنش‌هاي متعددي از سوي افكار عمومي مواجه شد و اين سوال را در افكار عمومي به وجود آورد كه يك دختر 15 ساله بلوچ چرا بايد چنين ادعايي را مطرح كند و آينده خود را تباه سازد؟ اما در اين ميان برخي از بلوچستان ادعاي اين دختر را قبول كردند و برخي ديگر ادعاي او را تكذيب.

سكانس سوم؛ واكنش‌ها
«مولوي عبدالغفار نقشبندي»، امام جمعه موقت شهرستان راسك ادعاي اين دختر 15 ساله بلوچ در خصوص آزار و اذيت جنسي توسط نيروي فرمانده انتظامي را تاييد كرد. عبدالغفار نقشبندي طي بيانيه‌اي ضمن محكوم كردن خبر آزار و اذيت جنسي به دختر 15ساله در اين شهر خواستار برخورد قاطع مراجع قضايي به اين حادثه شد. او در بيانيه خود نوشت: «دست درازي به حيا و عفت خواهر مسلمان بلوچم قابل اغماض و بخشش نيست. به خطر انداختن امنيت مردم آن هم با لباس امنيت جنايتي هولناك و نابخشودني است.»  همزمان با انتشار اين بيانيه تجمعاتي كه در راستاي اعتراض به درگذشت «مهسا اميني» برگزار شد موجب بروز اعتراضات بيشتري در چابهار شد و حتي برخي رسانه‌هاي محلي به دروغ يا راست از آتش زدن برخي ساختمان‌هاي دولتي توسط تظاهركنندگان خبر مي‌دادند.  در همان حين، مولوي عبدالحميد، امام جمعه اهل سنت زاهدان نيز در واكنش به خبر آزار و اذيت جنسي دختر 15 ساله بلوچ گفت: «از ما و علماي منطقه انتقاد شده كه چرا سكوت اختيار كرده‌ايد! اين سكوت ما معنادار است. ما مي‌خواهيم روشن شود كه چه پيش آمده است. ما نمي‌توانيم بلافاصله موضع‌گيري كنيم. بايد بررسي كنيم تا واقعيت روشن شود كه دچار اشتباه نشويم.» همچنين برخي رسانه‌ها از واكنش يك نمازگزار ديگر خبر دادند كه گفت: «مولوي عبدالحميد در خطبه‌هاي نماز جمعه ضمن تاكيد بر هوشياري و خويشتنداري مردم در مقابل خبر آزار و اذيت جنسي يك دختر بلوچ توسط فرمانده نيروي انتظامي گفته كه اين موضوع براي ما خيلي مهم است. البته مسوولان گفته‌اند در حال بررسي و پيگيري مساله هستند و ما نيز تا زمان اعلام رسمي آن از سوي دستگاه‌هاي مربوطه پيگير هستيم.»


سكانس چهارم؛ مصاحبه‌شوندگان
يكي از نزديكان همسر مقتول كه خواست نامش در اين گزارش منتشر نشود در مورد قتلي كه اواخر تير ماه سال جاري در شهرستان دشتياري واقع در سيستان و بلوچستان رخ داده به «اعتماد» مي‌گويد: «اواخر تير ماه نزديك ظهر بود كه اين اتفاق افتاد. خانواده اين دختر 15ساله با خانواده مقتول همسايه ديوار به ديوار هم بودند و وقتي وقوع قتل به پليس اطلاع داده شد اولين خانواده‌اي كه مظنون شناخته شدند خانواده اين دختر 15 ساله بلوچي بودند. هنوز ما هم نمي‌دانيم انگيزه قتل چه بوده اما هنگامي كه اين خانم به قتل مي‌رسد جنازه او را در يك ساختمان خرابه مي‌اندازند اما تا آنجايي كه شنيدم مساله ناموسي و خانوادگي بوده است، چون اينها را هم همسايه‌ها مي‌گويند ما خودمان به چشم شاهد ماجرا نبوديم. از خانه مقتول تا آن ساختمان خرابه حدود 100 متر فاصله است. كسي هم نديد كه چه كسي اين جنازه را داخل آن خرابه انداخته. وقتي همسايه‌ها از كنار آن ساختمان متروكه رد مي‌شدند متوجه مي‌شوند كه اين جنازه آنجا افتاده است. مقتول حدود 29 سال داشت و سه دختر هم دارد. يكي از دختران مقتول با اين دختر 15 ساله كه بعدا ادعا كرد روز بازجويي توسط فرمانده نيروي انتظامي مورد آزار و اذيت جنسي قرار گرفته، همبازي بود. بعد از اين اتفاق كل اهالي كوچه را براي بازجويي خواستند. خانواده اين دختر و خودشان اظهار مي‌كردند كه از قتل اطلاعي ندارند و كار آنها نبوده است، اما برادر اين دختر 15 ساله يك هفته بعد از اين اتفاق بازداشت و زنداني شده است. پليس از روي تلفن همراه او را رصد و شناسايي كرد.» «مولوي عبدالغفار نقشبندي»، امام جمعه موقت شهرستان راسك در خصوص تاييد ادعاي اين دختر بلوچ به «اعتماد» مي‌گويد: «اين دختر با دختر مقتول دوست بودند. شب‌ها كنار هم مي‌نشستند و لباس محلي بلوچي مي‌دوختند ولي حالا مي‌گويند چون مقتول در ساعت‌هاي آخر ديده شده به خانه اين دختر 15 ساله بلوچي رفته، خانواده آنها را متهم كردند. حالا ما كاري به موضوع قتل نداريم، چون به هر حال پليس با بررسي‌هايي كه انجام مي‌دهد مشخص مي‌كند ماجراي قتل از چه قرار بوده است اما در مورد ادعاي اين دختر 15 ساله بايد بگويم كه من به پاي صحبت‌هاي كل اين خانواده نشستم و خود اين دختر 15 ساله زواياي پنهان ماجرا را برايم شرح داد. اصلا چطور مي‌شود يك دختر نوجوان خودش را بدنام كند! من يك موردي را به شما عرض كنم هيچ‌ وقت يك دخترخانم عفيفه بلوچ نمي‌آيد آبروي خودش و خانواده‌اش را به خاطر يك ادعاي دروغين به باد دهد. اين دختر به همراه 25 نفر از اقوامش نزد من آمدند و خود دختر با زبان خودش جزييات ماجرا را برايم تعريف و اظهار كرد كه هنگامي كه در اتاق بازجويي بوده اين اتفاق برايش رخ داده است و برايم زواياي پنهان قضيه از جمله مشخصات اتاق و غيره را توصيف كرد و گفت…» او در ادامه در پاسخ به سوال در مورد اينكه چطور پدر شما در ابتدا ماجراي اين دختر را تاييد و سپس آن را تكذيب كرد، توضيح مي‌دهد: «خب به ما اعلام كردند كه اين دختر فقط بر اساس يك ادعا از ماجرا سخن مي‌گويد و هنوز مساله‌اي مشخص نشده براي همين پدرم مجبور شد بيانيه بدهد.»

سكانس آخر؛ يك حقوقدان  در گفت‌وگو با «اعتماد»
«عبدالصمد خرمشاهي» يكي از حقوقدانان معروف كشور در خصوص اين خبر از منظر حقوقي به «اعتماد» مي‌گويد: «ما در قانون ادله اثبات دعوي داريم. يعني هر كسي ادعاي مساله‌اي را دارد بايد بتواند آن را ثابت كند. قسم و موارد ديگر جزو ادله اثبات به حساب مي‌آيند. در برخي موارد براي ادله اثبات شاهدي وجود ندارد يا قسمي مطرح نيست، اما بر اساس شواهدي كه شخص ادعا‌كننده مطرح كرده دادگاه مي‌تواند به علم خودش حكم دهد. مثلا در اين خبر دادگاه مي‌بيند كه دختر دليلي براي اثبات ادعايش ندارد ولي يكسري شواهدي وجود دارد كه نشان مي‌دهد ادعاي او مي‌تواند صحيح باشد. من در خصوص اين خبر دقيق نمي‌دانم كه اطلاعات پرونده چيست و پزشكي قانوني چه نظري داده است؟ افراد خصوصا دختربچه‌ها در مناطق محروم ازجمله بلوچستان جرات نمي‌كنند مساله‌اي را عنوان كنند آن هم عليه پليس! بنابراين بايد دادگاه بر اين مساله تمركز كند.» او درباره سوال آخر اين‌گونه پاسخ مي‌دهد. ممكن است اين دختر 15 ساله با انگيزه خاصي اين ادعا را مطرح كرده باشد؟ عرض كردم چون جزييات پرونده را در اختيار نداريم، نمي‌توانيم قضاوت كنيم ولي اين‌گونه موارد استثنا به نظر مي‌رسد. براي روشن شدن موضوع مطابق ماده 123 قانون آيين دادرسي كيفري و مواد بعدي آن، قاضي مي‌تواند تحقيقات محلي انجام دهد و به كارشناس پزشكي قانوني ارجاع دهد يا قاضي شخصا مطابق ماده 126 و 127 اين تحقيقات را انجام دهد و در محل حاضر شود.

روایت وکلا از تجمع اعتراضی

شادی مکی در 23 مهر در روزنامه هم میهن نوشت:

تعدادی از وکلا در تجمعی مسالمت‌آمیز در مقابل خانه وکلا به دنبال پیگیری مطالبات مردم در اعتراضات اخیر بودند، اما این تجمع در نهایت با ورود افراد غیرنظامی و حتی نظامی به خشونت کشیده شد. این در حالی است که وکلا در گفت‌وگو با هم‌میهن بر این موضوع تاکید کردند که تجمع آنها قانونی و مطابق با اصل 27 قانون اساسی بوده است.

چهار هفته از مرگ مهسا امینی و شروع اعتراضات مردمی به دنبال این حادثه تلخ می‌گذرد. اعتراضاتی که ابتدا بیش از همه بر شفاف‌سازی نسبت به علت مرگ این دختر جوان تاکید داشت، به تدریج ابعاد دیگری یافت. با آغاز سال تحصیلی، دانشجویان و دانش‌آموزان پا به میدان گذاشتند و با تجمعاتی مطالبات‌شان را مطرح کردند. همزمان با برپایی اعتصابات و اعتراضات توسط سایر اقشار جامعه، این بار نوبت به وکلا رسید که در یک حرکت خودجوش نسبت به برپایی تجمعی مسالمت‌آمیز در مقابل خانه خود یعنی کانون وکلا اقدام کنند. روز چهارشنبه 20مهرماه جمعی از وکلای دادگستری تهران با شعارهای «زن، زندگی، آزادی» و «وکلای حامی ملت، وکلا فدای ملت» تجمعی آرام و مسالمت‌آمیز را در حمایت از اعتراضات مردمی برپا کردند. اما به‌گفته شاهدان عینی با تجمع در دقایق پایانی توسط افرادی و البته تعدادی از افراد نظامی در شرایطی که نیروهای انتظامی خود را کنار کشیده بودند، برخورد شد و دو تن از وکلا نیز بازداشت شدند. لازم به ذکر است که قانون اساسی در فصل سوم خود موسوم به «حقوق ملت» ذیل اصل 27 حق برپایی تجمعات را مشروط بر اینکه مخل مبانی اسلام و همراه با حمل سلاح نباشد، مجاز دانسته است. در این وضعیت بررسی ابعاد حقوقی برخورد قهری با افرادی که با قوانین آشنایی کامل داشته و تجمع‌شان حول محور قانون شکل گرفته بود، حائز اهمیتی ویژه است.

اعتراض مدنی از حقوق اساسی شهروندان

صالح نقره‌کار، حقوقدان و دبیر کمیسیون کانون وکلای مرکز درباره تجمع و برخورد صورت گرفته با آنان به هم‌میهن، گفت:«این اعتراض یک اقدام مدنی خودجوش بود و نه یک اقدام شکل‌گرفته توسط کانون وکلا. به بیان دیگر بخشی از وکلا به این نتیجه رسیده بودند که این کنش مدنی را داشته باشند و در راستای اصل 27قانون اساسی باید به این اعتراض احترام گذاشته می‌شد. قابل توجه آنکه یک روز پیش از این ماجرا، رئیس قوه قضائیه اعلام کرده بود که می‌توان باب گفت‌وگو را در ابعاد مختلف باز گذاشت و مذاکره کرد که یکی از ابزار گفت‌وگو نیز بیان اعتراض به شیوه مدنی است.» او با بیان اینکه در تمام نظام‌های حقوقی جهان برای تبیین جلوه‌هایی از این نوع کنش اعتراضی تدابیر حمایتی و تامینی تدارک دیده شده است، ادامه داد:«در نظام‌های حقوقی جهان سعی می‌کنند از ضمانت‌های اجرایی قابل تحقق برای صیانت و تضمین حق اعتراض به عنوان یکی از حقوق اساسی و مصداقی از آزادی‌های بنیادین استفاده کنند. همکاران وکیل ما نیز اعتراضی مدنی داشتند و مسائلی مانند عدم اخلال در نظم، عدم ایجاد مزاحمت برای همسایه‌ها و تقید به عدم سردادن شعارهای ساختارشکنانه را مورد توجه قرار داده بودند. شعارهای بیان‌شده در این تجمع نیز در راستای همبستگی ملی، توجه به حقوق اساسی و آزادی‌های بینادین و احترام به حق حیات و حق اعتراض شهروندان بود و هیچ‌گونه شعار ناروا و ساختارشکنانه‌ای نیز داده نشد.»

دبیر کمیسیون حقوق بشر کانون وکلای مرکز با اشاره به اینکه این اقدام وکلا با واکنش برخی افرادی مواجه شد که به لحاظ ضابط بودن، هویت مشخصی نداشتند، اظهار کرد:«این برخورد به پرتاب گاز اشک‌آور و دستگیری تعدادی از همکاران ما منجر شد که به نظر می‌رسد این اقدام در راستای نقض حق اساسی همکاران وکیل در اعمال حق اعتراض صورت گرفته است. از دادستان تهران تقاضا داریم، این موضوع را بررسی کند که چه افرادی نسبت به یک اعتراض مسالمت‌آمیز ایجاد ممانعت کردند؟» او با تاکید براینکه براساس ماده 570 قانون مجازات اسلامی؛ مراجعی که حقوق اساسی و آزادی‌های بنیادین را نقض می‌کنند قابلیت تعقیبی دارند، عنوان کرد: «قطعا حادثه خاصی رخ نمی‌داد اگر وکلا به صورت مسالمت‌آمیز و غیرساختارشکنانه و ضمن احترام به حکومت قانون اعتراض خود را ظرف یک ساعت بیان می‌کردند و می‌توانستند کنش دلسوزانه خود را در راستای توسعه اجتماعی و خیر عمومی ابراز کنند. به نظر می‌رسد در چنین مواقعی رویکردهای خشونت‌آمیز یا اقتدارگرایانه به نفع حقوق اساسی، آزادی‌های بنیادین و مطالبه‌گری که یکی از تکالیف نهادهای مدنی و حوزه عمومی غیردولتی نباشند چه آنکه نهادهای مدنی به مثابه چهارمین قوه عاقله کشور و زمینه‌ساز ارتقای اندیشه و کنش سیاسی هستند.» این حقوقدان اضافه کرد:«مناسب است مقامات مسئول به‌‌ویژه در حوزه تضمین حقوق اساسی، سعی کنند لوازم استیفای این حق را بدون توسل به اقدامات خشونت‌آمیز و هتک حرمت معترضان مدنظر داشته باشند. اگر وکلا به عنوان افرادی مستظهر به قانون نتوانند اعتراضات خود را به شیوه‌های مسالمت‌آمیز بیان کنند از دیگران چه انتظاری داریم؟ به باور من بازنگری نسبت به ساختارها و رفتارهایی که به دلیل بی‌توجهی به هنجارهای قانونی باعث چنین ماجراهایی می‌شود، ضروری است. باید برای توسعه سیاسی و توجه نهادین به بهبود وضعیت کنش اجتماعی به یک بلوغ اجتماعی برسیم تا اعتراضات به جای همراه بودن با خشم به سمت بهبودی و اصلاح ساختارهای کشور حرکت کند.» او اظهار کرد:« امیدوارم دستگاه قضایی به تضمین حق‌ها توجه و عنایت بیشتری داشته باشد، زیرا بدون تضمین حق، شناسایی حقوق در قانون اساسی و قوانین عادی به منصه بروز و عینیت نخواهد رسید.»

چرا در کانون وکلای مرکز زودتر از موعد بسته شد؟

یکی از انتقاداتی که برخی وکلا نسبت به رفتار هیات‌مدیره کانون دارند، مربوط به بسته شدن زودتر از موعد در ساختمان کانون وکلا و تعطیلی این ساختمان در ساعت 12ظهر و تقریبا یک‌ساعت پیش از برگزاری تجمع وکلا است. موضوعی که دبیر کمیسیون حقوق بشر کانون وکلا درباره آن این توضیح را داد:«همکاران ما بر مبنای یک اقدام خودجوش، هماهنگ‌نشده با مسئولان کانون و در راستای اعمال حق اعتراض خود ذیل اصل 27 قانون اساسی مبادرت به برنامه‌ریزی تجمع مسالمت‌جویانه در مقابل در کانون وکلا کردند. بازتاب این تصمیم که در فضای رسانه‌ای منتشر شد، منجر به تماس نهادهای ناظر با مسئولان کانون وکلا بود. این نهادها هشدار دادند که مسئولان کانون احتیاط لازم را در این خصوص داشته باشند. از این جهت مسئولان کانون با دو مساله مواجه بودند؛ یکی احترام به اصل 27 قانون اساسی و حق اعتراض شهروندان و از جمله وکلا و از طرف دیگر توجه به هشدار نهادهای ناظر. از این جهت کانون وکلا در راستای اجتناب از حرکت‌های خشونت‌آمیز احتمالی و دامنه‌دار شدن ماجرا مبادرت به یک اقدام پیشگیرانه کرد. مسئولان کانون وکلا در دفاع از ساحت کانون به این تحلیل رسیدند که ساعت 12 کانون وکلا بسته شود.» او افزود: «انتقادی به مسئولان کانون وکلا وارد نیست، زیرا آن‌ها تابع نظاماتی هستند که نهادهای ناظر به درست یا به غلط به آن‌ها ابراز می‌کنند و اگر این نظامات رعایت نمی‌شد، به نظر می‌رسد در مقیاسی ناخرسندکننده‌تر شاهد اتفاقاتی بودیم که برای وکلا و کانون‌های وکلا به مراتب ناگوارتر بود.»

پیگیری وضعیت وکلای بازداشتی و عدم پاسخگویی مناسب

نقره‌کار همچنین درباره آخرین وضعیت پیگیری‌ وضعیت وکلای بازداشت‌شده توسط کانون وکلا نیز اظهار کرد:«کمیسیون حقوق بشر و کمیسیون حمایت کانون وکلا به عنوان ارکان حمایت‌کننده از وکلایی که کنش‌های مدنی و مسالمت‌جویانه دارند یا در راستای وظایف حرفه‌ای خود یا مسئولیت اجتماعی خود دچار تنگنا می‌شوند، وارد عمل می‌شوند. این دو کمیسیون از لحظات اولیه بازداشت همکاران پیگیر موضوع برای اطلاع مقامات مسئول، دادستان تهران و دادستان کل کشور بوده‌اند. با نگاه مثبتی که باید برای تضمین حقوق اساسی و حق اعتراض براساس اصل 27 قانون اساسی وجود داشته باشد، ضروری است هرچه زودتر مقدمات آزادی همکاران بازداشت‌شده ما فراهم شود.» پاسخ قوه قضائیه به پیگیری‌های انجام‌شده چه بوده است؟ سوالی که این حقوقدان در پاسخ به آن گفت: «در پیگیری‌هایی که تاکنون داشتیم زمینه‌هایی برای همکاری کانون‌های وکلا با نهادهای مربوطه وجود داشته است، اما به نظر می‌رسد پاسخ درخوری در این حوزه نداشتیم یا حداقل به لحاظ زمان‌بندی لازم است هرچه زودتر باب همکاری برای تعیین تکلیف وضعیت وکلای بازداشتی هموارتر شود.»

سکوت نیروی انتظامی در مقابل بازداشت وکلا

عثمان مزین، وکیل دادگستری نیز درباره حوادث روز چهارشنبه به هم‌میهن گفت: «جامعه وکلا واقف به قوانین بوده و از حقوق مردم، تکالیف حاکمیت و نحوه حاکمیت مطلوب و استاندارد آگاهی دارند. این افراد در صورتی‌که ظلم یا خشونتی را علیه شهروندان مشاهده کنند، نسبت به آن موضع‌گیری کرده و سخنانی منطبق بر قوانین بیان می‌کنند. مدت‌های مدیدی است که اگر مردم کوچک‌ترین تجمع یا بیان مطالبه حتی در فضای مجازی داشته باشند با برخوردهایی مواجه می‌شوند.» این حقوقدان ادامه داد:«این روزها شاهد دستگیری تعداد کثیری از شهروندان هستیم، لذا تعدادی از وکلا تصمیم گرفتند که تجمعی مسالمت‌آمیز، محدود، بدون حمل سلاح و بدون قصد اخلال به مبانی نظام در مقابل در کانون وکلای مرکز برگزار کنند. این تجمع در پیاده‌رو و کمتر از یک ساعت طول کشید، شعارها نیز در حمایت از قانون بود که در اواخر تجمع با یورش افراد لباس‌شخصی و نیروهای نظامی و پرتاب گاز اشک‌آور از طرف آن‌ها مواجه شد و چند تن از وکلا نیز بازداشت شدند.»

این وکیل دادگستری اضافه کرد: «ماموران کلانتری نیز در صحنه حاضر بودند و با وجود اینکه شاهد اقدامات غیرقانونی علیه وکلا و شهروندان بودند، هیچ مقاومتی در برابر آن‌ها انجام ندادند، حتی اقدامات صورت‌گرفته علیه وکلا و شهروندان را نیز گزارش ندادند. ما شاهد بودیم که تعدادی لباس‌شخصی در مقابل ماموران کلانتری که در محل حاضر بودند وکلا و غیروکلا را بازداشت کردند و با زور و فشار آن‌ها را وارد خودروهای خود کردند، این درحالی است که طبق بند 7 ماده 45 قانون آئین دادرسی کیفری چون جرم مشهود علیه شهروندان صورت گرفته است، ماموران انتظامی در مقام ضابط باید مانع این عمل می‌شدند. این رفتارها در شرایطی انجام شد که اساسا هویت بازداشت‌کنندگان و نهادی که وکلا را بازداشت کرده تاکنون اعلام نشده است و ما شاهد وارد کردن فشار بر جامعه وکلا هستیم.» این وکیل دادگستری افزود: «وکلا حرف خود را منطبق بر قانون بیان می‌کنند اما وقتی کسی حاضر به شنیدن حرف‌های قانونی وکلا نیست موید این امر است که اساسا باب گفت‌وگو و شنیدن نظرات شهروندان و وکلا بسته است و اگر خواسته‌ای مطرح شود با برخورد و گاز اشک‌آور با آن‌ مواجه می‌شود. باید خواسته مردم شنیده شود، حاکمیت مطلوب نمی‌تواند حرف مردم را نشنیده بگیرد.» مزین در پاسخ به این سوال که در این تجمع چند نفر از کانون وکلا بازداشت شدند؟ اظهار کرد: «زمانی که من رسیدم متوجه شدم که آقای «محمدرضا فقیهی» قبلا بازداشت شده است، اما شاهد بودم که «سعید شیخ» و یک خانمی که نمی‌دانستم وکیل است یا خیر هم بازداشت شدند.» او تاکید می‌کند: «حکومت‌ها تشکیل می‌شوند که آزادی‌ها و حقوق مدنی شهروندان را تضمین و تامین کنند. بدیهی‌ترین حق یک شهروند حضور در تجمعات و سازمان‌هاست و حتی می‌توانند تشکیلات و احزابی را متناسب با خواست خود تاسیس کنند و نباید به این دلیل مورد بازخواست قرار بگیرند. این درحالی‌ست که تجمعی یک‌ساعته که خواسته‌های برحق و قانونی در آن بیان شد را هم بر نتابیدند و برخی هم بازداشت شدند. در وضعیتی که حقوق مردم در خیابان تضییع می‌شود، به طریق اولی در شرایط بازداشت حقوق بیشتری از آن‌ها تضییع می‌شود.» مزین با تاکید براینکه بسیاری از دستگیری‌های خیابانی بدون دستور قضایی است، توضیح داد:«درحالی‌که براساس قانون آئین دادرسی کیفری اگر پرونده‌ای علیه فرد مطرح‌شده یا شکایتی علیه او در جریان است مقام قضایی باید وارد بودن اتهام را تشخیص داده و فرد را به صورت مکتوب احضار کند، در این شرایط اگر فرد حاضر نشد حکم جلب او صادر می‌شود. اصل تقدم احضار کتبی بر جلب از اصول بنیادین آئین دادرسی کیفری و دادرسی عادلانه است. اما در بازداشت‌های خیابانی شاهد فقدان دستور قضایی هستیم.»

تعارض میان تاکید مسئولان بر اصل 27 قانون اساسی و واکنش نسبت به تجمع وکلا

مازیار طاطایی، وکیل دادگستری و حقوقدان نیز درباره برخورد با تجمع وکلا به هم‌میهن، گفت:«با توجه به اینکه قانونی درباره منع وکلا از بیان اعتراضی که جزو مطالبات عموم مردم است وجود ندارد، بنابراین براساس «اصل اباحه» وکلا این اختیار را دارند که دست به چنین اقدامی بزنند. منظور از اصل اباحه آن است که اگر موضوعی توسط قانون‌گذار منع نشده باشد انجام دادن آن منع قانونی ندارد. حالا ممکن است این سوال مطرح شود که وکلا در زمان اخذ پروانه وکالت سوگند یاد می‌کنند که مسائل سیاسی و عقاید شخصی خود را در امر دفاع دخالت ندهند، در پاسخ باید گفت این امر محدود شده به اینکه وکیل در مقام دفاع در یک پرونده خاص نباید تمایلات سیاسی و عقیدتی خود را دخالت بدهد. لذا به باور من این موضوع قابلیت تسری به حق اعتراض را ندارد.» او اضافه کرد: «براساس اخباری که شنیده‌ام گردهمایی و اجتماع وکلا مطلقا شرایط نامتعارفی نداشته است. این راهپیمایی در راستای اعمال و اجرای حقی که اصل 27 قانون اساسی برای برگزاری تجمعات و راهپیمایی‌ها پیش‌بینی کرده، برپا شده است. این اصل می‌گوید تجمعات و راهپیمایی‌ها به شرطی که مسلحانه و مخل به مبانی اسلام نباشد، آزاد است. این تجمع قطعا نه مسلحانه و نه مخل به مبانی اسلام بوده و فقط در راستای مطالبات مردم برپا شده است. از طرف دیگر بر حسب اخبار منتشرشده روسای قوا و بسیاری از مسئولان نظام بر اجرای اصل 27 و برگزاری راهپیمایی‌ها تاکید داشته‌اند. بنابراین باید بررسی شود تجمعی که هیچ‌یک از محدودیت‌های اصل 27 را نداشته است چرا با چنین شرایطی مواجه شده است؟»

طاطایی در پاسخ به این سوال که آیا عدم دریافت مجوز از کانون وکلا برای برپایی این تجمع خللی در قانونی بودن این اقدام وارد می‌کند یا خیر، عنوان کرد:«این تجمع در محل عمومی و جلوی کانون وکلا برپا شده نه در داخل کانون، به همین دلیل هم نیازی به مجوز و جلب موافقت کانون نبوده است. وکلا مانند سایر مردم معترض، محلی را برای بیان اعتراض خود انتخاب کردند که داخل آن محل ساختمان کانون وکلا هم قرار داشته است. به نظر می‌رسد علت انتخاب این محل آن بوده است که وکلا ساختمان کانون را خانه دوم خود می‌دانند و به همین دلیل هم این مکان را برای چنین گردهمایی انتخاب کردند.» این حقوقدان درباره وظیفه کانون وکلا درباره پیگیری وضعیت وکلای بازداشت‌شده اظهار کرد:«هیات‌مدیره‌های اصناف و خصوصا وکلا وظیفه دارند به حوادث و وقایعی که برای اعضای صنف پیش می‌آید رسیدگی کنند، کما اینکه در چند وقت گذشته وکیل یا وکلایی توسط افراد عادی به قتل رسیده یا مورد ضرب و شتم قرار گرفتند و اداره حقوقی کانون وکلا و کمیسیون حمایت از وکلای کانون پیگیر این حوادث بودند، وضعیت وکلای بازداشت‌شده نیز در همین زمره قرار دارد و کانون می‌تواند به کمیسیون حمایت و اداره حقوقی خود تکلیف کند که این موضوعات را بررسی و پیگیری کنند.»

سکوت نیروی انتظامی در برابر برخی رفتارها

یکی از مواردی که به‌شدت مورد تاکید و انتقاد وکلا قرار گرفته است، برخورد با تجمع قانونی وکلا توسط افرادی با همراهی تعدادی از موتورسواران دارای نشان نظامی است. برخوردهای قهری و بازداشت وکلا توسط این نیروها در مقابل چشم نیروی انتظامی انجام شده است که برای تامین نظم و امنیت تجمع در محل حاضر بوده، اما نسبت به رفتارهای مخرب این گروه نسبت به وکلای حاضر در تجمع سکوت کردند. نقره‌کار با تاکید دوباره بر اینکه وکلای حاضر در تجمع به قوانین و نظم عمومی را به شدت مراعات کرده‌اند، گفت:«از نیروی انتظامی انتظار می‌رود که تمشیت امور را در راستای اعمال اقتدار و ابراز قوه قهریه به دست نگیرد، بلکه در راستای التزام امور و حمایت از حق بر امنیت شهروندان کنش قانونی خود را ابراز کند. در واکنش به اعتراض‌های مسالمت‌آمیز شهروندان، ضروری است نیروی انتظامی نیز بخشی از پروسه بلوغ و توسعه سیاسی شهروندان باشد. ما باید دموکراسی را تمرین کنیم و بیاموزیم که در عین احترام به یکدیگر، احترام به نظم عمومی و عدم تمسک به رفتارهای ساختارشکنانه، گوشی شنوا برای تغییرخواهی نسل‌های جدید باشیم تا کشور بدون التهاب و به شیوه‌ای عاقلانه تمشیت شود.»

مزین، وکیل دادگستری نیز در پاسخ به این سوال که آیا حمله به تجمع مسالمت‌آمیز وکلا حتی از طرف ماموران نظامی و انتظامی رسمی قانونی است یا خیر گفت:«براساس اصل 27 قانون اساسی، اصل بر مباح بودن تجمعات است و همه شهروندان می‌توانند تجمع برگزار کنند، مگر آنکه مخل به مبانی اسلام یا با حمل سلاح باشد. تجمع وکلا نیز همانطور که در تصاویر منتشرشده مشخص است مسالمت‌آمیز بوده است. نیروی انتظامی اعم از نیروهای رسمی و نیروهای لباس شخصی که هیچ علامتی ندارند نمی‌توانند با چنین تجمعاتی برخورد کنند. نیروی انتظامی باید حافظ نظم و تامین‌کننده امنیت تجمعات شهروندان در هر جای کشور باشد. این مساله اما رعایت نمی‌شود و حتی تجمع‌کنندگان را بازداشت می‌کنند که این عمل فاقد وجاهت قانونی است.»

او گفت:«ما برای برگزاری تجمع نیاز به هیچ مجوزی نداریم و صرفا اگر احزاب قصد برپایی تجمع داشته باشند مکلف به اخذ مجوز هستند، بنابراین موضوع مجوز منتفی است. وکلا حق دارند درباره موضوعی که صلاح می‌دانند اظهارنظر کنند حتی اگر خلاف‌نظر کانون وکلا باشد.» این حقوقدان اضافه کرد: «از آنجایی که این افراد به وصف شخصی اقدام به برپایی تجمع کردند نیازی به اخذ مجوز از کانون یا اعلام به کلانتری نبود، اما اگر مقامات انتظامی از برگزاری تجمع در هرجایی مطلع شوند، نمی‌توانند از برگزاری تجمع ممانعت کنند و صرفا باید امنیت تجمع را تامین کرده و مانع از صدمه به تجمع‌کنندگان شوند، ‌نه اینکه در کناری بایستند و اجازه دهند نیروهایی با گاز اشک‌آور با وکلا یا غیروکلا برخورد کنند.» مزین اضافه کرد:«روز چهارشنبه ماموران نیروی انتظامی در صحنه حاضر بوده و شاهد برخورد با وکلا و بازداشت قهرآمیز آن‌ها بودند، ولی در این‌باره سکوت کرده و حتی موضوع را نیز گزارش نکردند.» او اظهار کرد: «همانطور که گفتم براساس قانون آئین دادرسی کیفری ماموران انتظامی مکلف هستند اگر خودشان شاهد و ناظر جرمی بودند، سریعا مجرم را دستگیر کرده و وقوع جرم را ظرف 24 ساعت به مقامات قضایی اطلاع بدهند. روز چهارشنبه نیز شاهد بازداشت به قهر و اجبار شهروندان بوده‌اند، شهروند کمک می‌طلبید اما به جای کمک به او سکوت کردند.»

طاطایی نیز درباره هجمه به تجمع وکلا توسط نیروهای نظامی و لباس‌شخصی اظهارکرد: «من در تجمع حضور نداشتم و نمی‌توانم موضوع را رد یا تایید کنم. مسئول امنیت نیروی انتظامی و ضابط قضایی، وزارت اطلاعات و سازمان اطلاعات سپاه هستند و باید مشخص شود که این افراد با لباس شخصی منتسب به کدام‌یک از این ارگان‌ها هستند و با چه مجوز قانونی در محل تجمع حاضر شده‌اند.»

شب آتش و دود

الناز محمدی و زهرا جعفرزاده در 25 مهر در هم میهن نوشتند:

یک‌شب سرخ در اوین. تپه‌های معروف شمال تهران، آنجا که در دامنه‌اش، معروف‌ترین زندان ایران است و سال‌ها با رنگ سرخ آتش پوشیده نشده بود، در یک شب پاییزی، شنبه‌ای که رو به یک‌شنبه می‌گذاشت، چنان آتش، انفجار و تیراندازی به جان گرفت که سابقه نداشت. ساعت از 9شب گذشته بود که خبر در شهر پیچید: «زندان اوین در آتش گسترده می‌سوزد.» جمله‌ای با چندکلمه ساده که جان خانواده‌های زندانیان را آتش زد و بعد یکی‌یکی فیلم‌ها از راه رسیدند؛ اوین کمی بعد از غروب آفتاب، واقعا در آتش می‌سوخت، صدای مداوم انفجار می‌آمد و البته تیراندازی. تعداد فیلم‌های منتشرشده هنوز به 10 نرسیده بود که مردم و خانواده‌های نگران، ماشین‌های شان را به سمت شمال تهران راه انداختند. ساعت 10شب، صدای ماشین‌های آتش‌نشانی، آمبولانس‌ها و پلیس، نیمه شمالی شهر را پر کرد؛ آژیرهایی که با صدای بوق خودروها در بزرگراه چمران و یادگار امام آمیخت و شب سرخ اوین را پر سروصداتر کرد.

برای پیدا کردن راهی که به اوین برسد، مسیر سخت و شلوغی در پیش بود. مردم پیاده و سواره خودشان را به اوین می‌رساندند؛ مسیرها خیلی زود بسته شدند ولی راه اشک خواهران، مادران، برادران، همسران و پدران زندانی بسته نشد. رهگذران همیشگی بزرگراه‌ها و خیابان‌ها شاید تابه‌حال وقتی صورت‌های‌شان را به چپ و راست می‌چرخاندند، آن همه صورت گریان و صدای هق‌هقی که به صدای رگبار آتش در زندان اوین می‌پیچید، ندیده و نشنیده بودند. بلوار دانشجو، خیابانی در ولنجک که می‌شود از بین ساختمان‌هایش، زندان اوین را در دامنه تپه‌ها دید، ساعت به 11 نرسیده بود که مملو از جمعیت شد؛ حدود 200نفر در فاصله بین دو ساختمان در ارتفاع ایستاده بودند و با وحشت، ترس و اضطراب شعله‌های آتش را نگاه می‌کردند که زبانه می‌کشید و هیچ، سر کم‌شدن نداشت. صدای انفجار و رگبار گلوله با صدای مردان و زنان گریان یکی شد و صداها بلند شد و به آسمان رفت و وقتی به زمین رسید، دیگر جای ماندن نبود. ماموران گفتند باید بروید و رفتیم. ما، خانواده‌ها، رهگذران و مردم نگرانی که کسی را در اوین نداشتند اما دل‌شان با آنها بود؛ با قلب کسانی که در آن ساعت‌های دلهره، لابد خیلی تند می‌زد و از ترس فرو می‌ریخت و خالی می‌شد و چاره‌ای نداشت. تابه‌حال ترس در چهاردیواری‌های کوچک بی‌روزنه را در تنهایی تجربه کرده‌ای؟

آن دقیقه‌های دلهره که در بی‌خبری محض گذشت، اما توان تاب آوردن نبود. کاربران شبکه‌های اجتماعی به‌ویژه در توئیتر، پشت سر هم از مسئولان قوه‌قضائیه می‌خواستند که دلیل آتش‌سوزی مهیب زندان اوین را اعلام کنند و البته خبرها خیلی هم دیر از راه نرسید؛ گفته شد بند‌های 7 و 8 مردان که زندانیان مالی، سرقت و سیاسی در آنها نگهداری می‌شوند، محل آتش‌سوزی است. فیلم‌هایی که ساکنان ساختمان‌های اطراف زندان گرفتند هم همین را نشان می‌داد و البته در آنها زندانیانی پیدا بودند که روی سقف این بندها پناه گرفته بودند. چراغ قوه‌هایی که مدام روی تپه‌ها می‌افتاد هم نشان از اتفاق دیگری داشت. شاید زندانی‌ها در میانه خون و آتش فرار کرده بودند؟ تا صبح فردا که خبرگزاری فارس این فرار را تایید و بعد تکذیب کند، صبر لازم بود.

اختلاف روایت‌ها

شنبه‌شب اولین خبرها را درباره آتش‌سوزی اوین، خبرگزاری ایرنا منتشر کرد. یک مقام ارشد امنیتی قبل از نیمه‌شب گفت که بند محل نگهداری اراذل و اوباش شاهد ناآرامی و درگیری بوده و منجر به درگیری این افراد با پرسنل زندان اوین شده است: «اراذل و اوباش، انبار لباس زندان را به آتش کشیدند که منجر به آتش‌سوزی در زندان اوین شده است. اکنون شرایط به صورت کامل تحت کنترل درآمده، آرامش در زندان برقرار است و عوامل آتش‌نشانی در حال اطفای حریق هستند. عوامل ایجاد آشوب نیز از سایر زندانیان جدا شده و دیگر افراد تحت بازداشت نیز به بندهای خود بازگشته‌اند.» خبرها اما یکی‌یکی از راه رسیدند؛ ساعت11 بود که ایرنا باز هم خبر نوشت؛ این‌بار درباره تمام شدن آتش‌سوزی. آن هم در شرایطی که مسئولان آتش‌نشانی و اورژانس تهران به خبرنگاران پاسخگو نبودند و می‌گفتند کنترل اوضاع را مسئولان داخلی اوین به عهده گرفته‌اند نه آنها.

مرکز رسانه قوه‌قضائیه نوشت: «ساعتی پیش بود که تصاویری از بروز آتش‌سوزی در زندان اوین تهران در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد. پیگیری‌ها از سازمان زندان‌ها نشان می‌دهد در پی درگیری بین تعدادی از زندانی‌های محکومیت مالی و سرقت یک کارگاه کارآفرینی، زندان دچار حریق می‌شود. بلافاصله پس از بروز درگیری و آتش گرفتن کارگاه خیاطی بند زندانیان محکومیت مالی و سرقت، انتظامات زندان برای کنترل درگیری وارد عمل شده و ایستگاه آتش‌نشانی مستقر در زندان نیز بلافاصله عملیات اطفای‌حریق را آغاز کرده و هم اکنون آتش‌سوزی مهار و خاموش شده است. نیروی انتظامی هم جهت کمک به برقراری هر چه زودتر آرامش در اوین به انتظامات زندان کمک کرده است. درگیری بین زندانیان نیز با ورود انتظامات زندان، تحت کنترل درآمده است.»

کاربران شبکه‌های اجتماعی و ساکنان ساختمان‌های اطراف زندان اما می‌گفتند تا ساعت دوونیم شب صدای انفجار شنیده‌اند. دیروز صبح اما خبرهای تکمیلی از راه رسید؛ فارس در گزارشی انفجارها را به مین‌های اطراف زندان ربط داد و نوشت: «در میانه آتش‌سوزی و درگیری با نیرو‌های حفاظت، تعدادی زندانی اقدام به فرار می‌کنند. آن‌ها در ضلع شمالی زندان که کوه وجود دارد، وارد میدان‌مین می‌شوند. گفته می‌شود که صدا‌های انفجار شنیده‌شده مربوط به همین موضوع بوده است.» اما ساعتی از این خبر نگذشته بود که این خبر تکذیب شد و خبرگزاری‌ها به نقل از منبعی مطلع در سازمان زندان‌ها نوشتند: «در جریان اتفاقات شب‌گذشته هیچ زندانی‌ای وارد محوطه نشده و خبر روی‌مین رفتن زندانی‌ها کذب است. اصل ماجرا در بند سرقتی‌ها رخ داده و مربوط به بخش زندانیان امنیتی نبوده است.»

تماس‌هایی که زندانیان با حکم امنیتی با خانواده‌های‌شان داشتند تا بگویند سالمند، اما موضوع دیگری را نشان می‌داد؛ آنها در تماس‌های کوتاهی گفتند که سالمند اما از مجروح، کشته شدن و انتقال دیگر زندانیان خبر دادند. خبری که بیانیه مرکز رسانه قوه‌قضائیه هم آن را تایید کرد و به انتظار خانواده‌های نگرانی که شب را روبه‌روی اوین به صبح رسانده بودند، شکل دیگری داد: «در آتش‌سوزی زندان اوین، چهارزندانی بر اثر استنشاق دود فوت کردند، همچنین ۷۰زندانی نجات پیدا کردند و ۶۱نفر مجروح شدند. در پی درگیری شب گذشته بین برخی زندانیان بند ویژه سرقت و محکومیت‌های مالی زندان اوین و آتش‌سوزی پیش‌آمده در کارگاه خیاطی این زندان، که منجر به ورود سریع و به‌موقع نیروهای انتظامی و امدادی شد، تعداد قابل‌توجهی از زندانیان نجات پیدا کرده و از صحنه آتش‌سوزی به نقطه امن منتقل شدند و متاسفانه چهارزندانی نیز فوت شده و تعدادی مجروح شدند. ۵۱نفر از مجروحان حادثه آتش‌سوزی در زندان اوین به‌صورت سرپایی درمان شدند و ۱۰نفر در بیمارستان بستری هستند. هر چهارزندانی فوت‌شده جزو محکومان ناشی از سرقت بودند که در زندان اوین دوران محکومیت خود را طی می‌کردند. بیشتر زندانی‌های مجروح‌شده به صورت سرپایی مداوا شدند و فقط ۱۰نفر از آنان در مراکز درمانی بستری هستند که حال چهارنفر وخیم گزارش شده است.» در این گزارش تاکید شده پس از ورود به‌موقع دادستان تهران، رئیس سازمان زندان‌ها در محل زندان اوین با همکاری مسئولان زندان، نیروهای انتظامی، آتش‌نشانی و اورژانس بیش از ۷۰زندانی که در معرض خطر آسیب‌دیدگی بودند، نجات پیدا کردند: «در جریان درگیری و آتش‌سوزی شب‌گذشته زندان اوین، تعدادی از زندانیان جرائم خشن و خطرناک، قصد فرار از زندان را داشتند که با توجه به تمهیدات حفاظتی اتخاذشده موفق به فرار نشدند. شرایط زندان اوین از نیمه‌شب گذشته عادی است و امکان تماس زندانیان با خانواده‌ها از همان شب‌گذشته و ساعتی پس از اطفای‌حریق فراهم شده تا نگرانی‌های احتمالی رفع شود. هویت زندانیان فوت‌شده نیز به اطلاع خانواده آنها رسیده و اسامی درگذشتگان متعاقبا و پس از دستور مقام قضایی منتشر خواهد شد.»

پس از آن هم استاندار تهران گفت اوین، امن و امان است، آتش‌سوزی در آن ربطی به اتفاقات اخیر ندارد، دبیر ستاد حقوق بشر از زندان بازدید کرد و قوه‌قضائیه در گزارشی تکمیلی درباره بندهای زندان اوین توضیح داد: «در ۹بند زندان ۵۷هکتاری اوین، به‌جز محکومین امنیتی، محکومین مالی با عناوین مجرمانه کلاهبرداری، صدور چک بی‌محل، فروش مال غیر، جعل سکه، اختلاس، رشوه، اعمال نفوذ در دستگاه‌های اقتصادی، کلاهبرداری الکترونیکی و… نیز نگهداری می‌شوند. شب‌گذشته و در پی درگیری بین تعدادی از زندانیان محکومیت مالی و سرقت، یک کارگاه خیاطی دچار حریق شد و بلافاصله پس از بروز درگیری و آتش‌گرفتن کارگاه، انتظامات زندان به کمک نیروی انتظامی برای کنترل درگیری وارد عمل شد و ایستگاه آتش‌نشانی مستقر در زندان نیز عملیات اطفای‌حریق را آغاز کرد.»

یک منبع آگاه در اورژانس تهران هم در گفت‌وگو با هم‌میهن توضیحاتی درباره حادثه شنبه‌شب اوین می‌دهد. به گفته او برای این آتش‌سوزی نزدیک به 23 کد نیروی اوژانس ارسال شد و در گزارش اولیه علت آتش‌سوزی انفجار عنوان شد:«آنطور که در گزارش‌های اولیه مشخص شده، تعدادی از مصدومان از کارکنان زندان اوین بودند، اما معلوم نیست چه تعداد بودند. موارد مصدومیت هم سوختگی و استنشاقی گزارش شده و مصدومان را به بیمارستان‌های بقیه‌الله و طالقانی منتقل کرده‌اند.»

انتقال تعدادی از زندانیان اوین به ندامتگاه دیگر

محمد یارم‌پور، مدیرروابط عمومی قوه‌قضائیه هم از بازدید معاون اول قوه‌قضائیه از زندان اوین خبر می‌دهد و به هم‌میهن می‌گوید، پیگیری‌های مربوط به آتش‌سوزی شنبه‌شب براساس روال عادی در حال انجام است. او درباره اطلاعیه قوه‌قضائیه درباره حادثه اوین می‌گوید: «تمام اطلاعات لازم در همان اطلاعیه آمده و من اطلاعات بیشتری ندارم.» به گفته او، روال معمولی براساس پروتکل‌های داخلی در ارتباط با حادثه در حال پیگیری است و موضوع در قوه‌قضائیه دنبال می‌شود. یارم‌پور درباره این‌که گفته می‌شود تعدادی از زندانیان اوین به زندان دیگری منتقل شده‌اند هم با تایید این موضوع می‌گوید: «تعدادی از زندانیان که در همان بندی که حادثه رخ‌داده قرار داشتند و نزدیک کارگاه خیاطی بودند، به ندامتگاه دیگری منتقل شده‌اند. این که آنها را به کجا منتقل کرده‌اند، اطلاعی ندارم. اما به هر حال محل اقامت آن زندانیان درگیر آتش شده بود، به همین دلیل به‌جای دیگری انتقال داده شدند.»

خانواده‌ها حق پیگیری قضایی دارند

خانواده‌های زندانی اما هنوز نگرانند. مازیار طاطایی، وکیل دادگستری در گفت‌وگو با هم‌میهن درباره حقوق زندانیان در ارتباط با حوادث می‌گوید، براساس آیین اجرایی سازمان زندان‌ها، اقدامات و برنامه‌های سازمان زندان‌ها باید مبتنی بر تعالیم اسلامی قانون اساسی و سیاست‌های قضایی و موازین حقوق بشر و شهروندی باشد. بر همین اساس، سازمان زندان‌ها در برخورد با زندانیان باید با رعایت احترام، عزت و کرامت انسانی برخورد کند. طاطایی می‌گوید: «در بخشنامه‌هایی که برای سازمان زندان‌ها در ارتباط با حقوق متهمان صادر شده، بر رعایت کرامت انسانی زندانیان تاکید شده، به‌طوری‌که ایمنی و امنیت زندانیان توسط این سازمان تضمین شود. کرامت انسانی یعنی این‌که امکانات مورد نیاز برای زندانی مانند یک فرد عادی که خارج از زندان است، باید تامین شود.» این وکیل دادگستری، تامین محل مناسب برای نگهداری از زندانیان و رعایت استانداردهای نگهداری از آنها را مورد توجه قرار می‌‌دهد: «طبق قانون، محل نگهداری از زندانیان باید به‌گونه‌ای باشد که سیستم اطفای‌حریق و اورژانس، دسترسی به پزشک و… برای‌شان فراهم باشد. بنابراین در حوادثی مانند آتش‌سوزی اخیر در زندان اوین اگر مشخص شود که سازمان زندان‌ها در این زمینه تخلفی مرتکب شده و استانداردهای لازم در زمینه اطفای‌حریق و… رعایت نشده و به زندانی آسیب رسیده، موضوع قابل پیگیری است. هم از طرف خود زندانی، هم اگر زندانی فوت کرده باشد از سوی اولیای‌دم.» او با اعلام این‌که این موارد در آیین‌نامه اجرای سازمان زندان‌ها و بخشنامه‌هایی که این سازمان درباره حقوق افراد بازداشت‌شده صادر کرده، مورد تاکید است اما زندانیان از این حقوق بهره‌مند نیستند، می‌گوید: «در ماجرای اخیر زندان اوین هم خانواده افرادی که جان‌شان را از دست داده‌اند، هم افرادی که آسیب‌دیده‌اند، می‌توانند موضوع را از مراجع قضایی پیگیری کنند.»

او درباره این‌که ساختمان‌های زندان اوین تا چه میزان از استانداردها در برابر حوادث برخوردار است، می‌گوید: «براساس اطلاعاتی که از سوی موکلانم- که قبلا در زندان اوین بازداشت شده‌اند یا افراد آشنا در این زندان – دارم، هیچ‌کدام از زندان‌های کشور از استانداردهای لازم برخوردار نیستند. در‌حالی‌که اصول ساختمان‌سازی در این مراکز باید براساس استانداردهای زلزله باشد، باید راه‌های فرار و اضطراری داشته باشد و شهرداری باید رعایت این الزامات را نظارت کند. در زندان‌ها به دلیل جمعیتی که در آن ساکن‌اند و باتوجه به این‌که راه‌های فرار در دسترس نیست، باید استانداردها دقیق‌تر رعایت شود.» این وکیل دادگستری درباره اطلاعیه اول قوه‌قضائیه و اشاره به وقوع حادثه در بند اراذل و اوباش، تاکید می‌کند که چنین بندی در زندان وجود ندارد: «ما اتهامی تحت‌عنوان اراذل و اوباش نداریم. بندهای زندان برای جرایم مالی و غیرمالی است و یکی از اندرزگاه‌ها برای افرادعادی در نظر گرفته ‌شده که می‌تواند برای افراد با جرائم مالی، قتل، آدم‌ربایی و… باشد. البته که سازمان زندان‌ها ملزم به طبقه‌بندی زندانیان است. اما این‌که یک بند که تمام آنها جزو اراذل و اوباش باشند، در زندان وجود ندارد. چراکه ما جرمی تحت‌عنوان یک فرد رذل یا اوباش نداریم.»

این وکیل دادگستری درباره خبری که روی خروجی یکی از خبرگزاری‌ها قرار گرفته بود و در آن به مین‌گذاری اطراف زندان اوین اشاره شده بود هم توضیح می‌دهد:«آنطور که من شنیده‌ام، گویا این مین‌گذاری‌ها مربوط به قبل از انقلاب است. آن زمان به دلیل وسعتی که زندان اوین داشته و برای حفاظت از زندان، این‌کار انجام شده است. البته آنطور که اطلاع دارم این مین‌گذاری مربوط به محوطه داخلی زندان و حدودا پنج‌متر مانده به دیوار از داخل است، نه خارج از زندان.»

او در پی حادثه شنبه‌شب زندان اولین، ساده‌ترین حق زندانی را برقراری تماس تلفنی با خانواده‌اش می‌داند، اما این توضیح را می‌دهد که: «بیشتر تماس‌ها از بندهای سیاسی و امنیتی بود. اما بندهای دیگر باتوجه به این‌که در زندان اعتصاب و اعتراض گروهی ممنوع است و اگر کسی دستورالعمل داخلی زندان را نقض کند، ممانعت از برقراری تماس تلفنی جزو تنبیهات به‌شمار می‌رود؛ به همین دلیل ممکن است از بندهای دیگر تماسی با خانواده‌ها گرفته نشده باشد.» این وکیل دادگستری در ادامه تاکید می‌کند که برای بررسی اتفاق اخیر زندان اوین باید کمیته حقیقت‌یاب تشکیل شود: «به‌طور اصولی در موضوعاتی که ایجاد نگرانی عمومی می‌کند، باید کمیته حقیقت‌یاب یا تحقیق و تفحص از سوی مجلس یا مراجع دیگر تشکیل شود و این موضوع هم بی‌سابقه نبوده است. در چنین حادثه‌ای هم باید کمیته حقیقت‌یاب برای روشنگری تشکیل شود.»

روایت‌های متناقض درباره اتفاقات محله سلسبیل

زهرا جعفرزاده در هم میهن در تاریخ 4 آبان نوشت:

هنرستان صدر، یک روز پس از برخورد با دانش‌‌آموزان

چندین ویدئو، خبرهای کوتاه و سیلی از روایت‌های متناقض. ظهر دوشنبه‌ مقابل هنرستان دخترانه شهید صدر(دوره دوم)، خیابان مرتضوی خبرهای خوبی نبود. جمعی از دانشآموزان دختر، خانواده‌های آنها و اهالی محل در یک طرف و نیروهای امنیتی و پلیس در طرف دیگر. هیاهوی تجمع‌کننده‌ها، همراه با صدای آژیر آمبولانس و تیرهای هوایی، جیغ و فریاد مصدومان، ظهر دوشنبه را برای ساکنان، رهگذران و کسبه محل، ساعت‌های وحشتی را رقم زد. گفته شد دو دانش‌آموز در پی درگیری پیش‌آمده مصدوم و به بیمارستان لقمان منتقل شدند. شایع شد هر دو آنها جان باخته‌اند. چند ساعت بعد اما خبر آمد که دو دانش‌آموز 16 و 17ساله به اسم ثنا و محدثه که لباس فرم مدرسه به تن داشتند، به بیمارستان لقمان منتقل شدند، علائم شوک عصبی داشتند و بلافاصله با تزریق سرم و آرام‌بخش تحت نظارت قرار گرفتند. اینها را پزشک اورژانس بیمارستان اعلام کرد. به گفته این پزشک روی بدن دانشآموزان آثار ضربه دیده نشد. آموزش‌وپرورش اما روایت دیگری از این ماجرا داشت. علی تیرگیر، معاون مرکز اطلاع‌رسانی وزارت آموزش‌وپرورش بدون اینکه به برخورد نیروهای امنیتی با دانشآموزان و انتقال دو دانش‌آموز به بیمارستان اشاره‌ای کند، به خبرگزاری دولتی تسنیم گفت که دلیل این اتفاق، داشتن موبایل از سوی تعدادی از دانشآموزان بود. او اعلام کرد که در این حادثه تعدادی از دانشآموزان دچار افت فشار شدند:«کسی فوت نشده و انعکاس خبر فوت دانش‌آموز در ادامه سناریوی کشته‌سازی رسانه‌های معاند است‌.» پلیس اما ماجرای دیگری را روایت و اعلام کرد که مقابل هنرستان میان تعدادی از اراذل و اوباش درگیری رخ داد که منجر به نگرانی تعدادی از والدین و دانشآموزان شده بود. عوامل درگیری از سوی ماموران پلیس شناسایی و دستگیر شدند. از آن‌طرف هم خبرگزاری مهر نوشت که در اتفاقات روز دوشنبه، ماموران یگان ویژه وارد مدرسه نشدند و تمام اتفاقات در مقابل مدرسه رخ داده است:«دقایقی قبل تجمعی در جلوی یکی از مدارس دخترانه در محله سلسبیل تهران شکل می‌گیرد و افراد اقدام به شعار دادن می‌کنند، کمی بعد مأموران پلیس با هدف ایجاد نظم و امنیت به این نقطه اعزام می‌شوند و با گفت‌وگو تجمع‌کنندگان را متفرق می‌کنند.» در هفته‌های گذشته، چندین مورد مشابه ورود نیروهای امنیتی و پلیسی به مدارس گزارش شد که نمونه‌های پرسروصدای آن، اتفاقات مدرسه فرزانگان اهواز و مدرسه شاهد اردبیل بود. همه اینها در شرایطی است که به گفته وزیر آموزش‌وپرورش، دانشآموزان خاطی به مراکز مشاوره منتقل می‌شوند. ماجرای تماس مدیران برخی از مدارس با نیروهای امنیتی و خواستار برخورد با دانش‌‌آموزان تجمع‌کرده، با انتقادات فراوانی همراه شده است، فعالان حقوق کودک، گروهی از معلمان و فعالان اجتماعی، این اقدام را نقض حقوق کودک عنوان کردند. یکی از آنها حسن موسوی‌چلک، رئیس انجمن مددکاران اجتماعی ایران است. او به خبرآنلاین گفته، در قانون حمایت از اطفال و نوجوانان که سال ۱۳۹۹ تصویب شد، حتی برای ورود اورژانس اجتماعی به مدرسه محدودیت‌هایی درنظر گرفته شده که باید با هماهنگی مسئولان مدرسه باشد، چراکه می‌خواهند حرمت این محیط را نگه‌دارند.

تعداد مدارسی که اتفاقات مشابه در آنها می‌افتد اما کم نیست و البته نام بیشتر آنها در خبرها نمی‌آید. پس از آنکه تعدادی از معلمان و مدیران مدارس به هم‌میهن گفتند دستورالعمل‌های شفاهی و کتبی برای سختگیری به دانش‌‌آموزان، گشتن کیف آنها و… به آنها ابلاغ شده، حالا خبرهای جدیدی در این باره می‌رسد؛ نمونه‌‌اش یکی از مدارس فرزانگان که معلمان و دانش‌‌آموزان آن به هم‌میهن می‌گویند در یک ماه اخیر، اتفاقات مشابه مدرسه صدر در آن افتاده است. یکی از معلمان مدرسه فرزانگان به هم‌میهن می‌گوید مدیر این مدرسه که همسر یکی از نمایندگان مجلس هم است، اوایل شلوغی در مدارس، اسم تعدادی از بچه‌ها و معلم‌ها را به پلیس امنیت داده و اجازه داده که وارد مدرسه شوند: «آنها هم سراغ دانش‌‌آموزان و معلمان رفتند و سوال و جواب‌شان کردند. آن روزها این مدیر به مرخصی رفت تا بگوید کار او نبوده است.» یکی از دانش‌‌آموزان این مدرسه هم می‌گوید: «در مدرسه همیشه به ما یاد می‌دهند که با هم گفت‌وگو کنیم، اما حالا که وقت‌اش است این اجازه را به ما نمی‌دهند. باوجود اینکه در ورودی مدرسه ما، کمد هست و هر روز گوشی‌های همراه را در آن می‌گذاریم، مدیر مدرسه هر روز کیف‌مان را می‌گردد و حتی بازرسی بدنی می‌کند. ما رفتیم که با او گفت‌وگو کنیم اما هیچ راهی نبود. مدیر به ما گفت شما از این مسائل ابایی ندارید نباید با بازرسی هم مشکل داشته باشید.»

ظهر سه‌شنبه، تقاطع مرتضوی-کارون

خیابان مرتضوی، کمی مانده به چهارراه‌ کارون، نیروهای انتظامی و یگان ویژه قرص و محکم ایستاده‌اند و سر را به چپ و راست می‌گردانند. از صد متر مانده به چهارراه کارون، اوضاع ملتهب است؛ درست از جایی که تابلوی آبی هنرستان دخترانه شهید صدر (دوره دوم) را نشان می‌دهد. صبح دیروز در اعتراض به اتفاقی که روز قبل‌اش یعنی دوشنبه ظهر در مقابل و داخل مدرسه افتاده بود، عده‌ای تجمع کردند. به گفته اهالی محل، تعدادی از آنها خانواده دانشآموزانی بودند که با برخورد نیروهای امنیتی و انتظامی مواجه و پراکنده شدند:«جلوتر نرو نیروها می‌گیرند.» این هشدار اهالی محل به تازه‌از‌راه‌رسیده‌هاست. کمی جلوتر صدای فریادی شنیده می‌شود، یک دسته نیرو، به سمت جوانی می‌روند و دوسه نفری دست‌هایش را می‌گیرند و کشان‌کشان به سمت یکی از ماشین‌های پلیس می‌برند. نگاه‌ها به سمت جوان و پلیس می‌چرخد؛ وقت تعطیلی مدارس است و تعدادی از دانشآموزان دختر با روپوش طوسی، در ایستگاه اتوبوس منتظرند. ایستگاه اتوبوس در یکی‌دو متری هنرستان شهید صدر قرار گرفته و از همان جا لای در مدرسه باز است. زنی با لباس فرم معلم یا مدیر مدرسه به صندلی فلزی کنار در ورودی از داخل حیاط تکیه داده و مراقب است. درِ آهنی بیش از اندازه باز نشود. مرد جوانی از داخل مدرسه مدام در رفت‌وآمد است و به سمت نیروها می‌رود و بر می‌گردد و پاسخ رهگذران کنجکاو را می‌دهد:

کسی کشته شده؟

نه.

می‌گویند دو دانش‌‌آموز فوت کرده‌اند. درست است؟

کسی فوت نکرده. دو دختر بودند که یکی صرع داشت، غش کرد و دیگری از ترس، از حال رفت.

زن جوان دیگری می‌گذرد، کنجکاو می‌پرسد که امروز -سه‌شنبه – مدرسه باز بود؟ که مرد پاسخ می‌دهد: «باز بود اما دانشآموزان نیامدند.» ساعت از یک ظهر گذشته و هنوز از میان در، تعدادی از کارکنان زن در داخل مدرسه دیده می‌شوند. زنی جوان از کنار مدرسه می‌گذرد و دور از چشم ماموران از وخامت اوضاع دیروز مقابل مدرسه می‌گوید:«امروز تقریبا اوضاع آرام است، دوشنبه ساعت یک ظهر، خیلی شلوغ بود، مردم تجمع کرده بودند و شعار می‌دادند. نیروهای امنیتی ریخته بودند و با اسلحه و باتوم با مردم برخورد می‌کردند. صدای تیرهوایی می‌آمد و سروصدا خیلی زیاد شده بود. دختران جیغ می‌کشیدند و فریاد می‌‌زدند، مثل اینکه یکی از دختران مدرسه حالش بد شده بود. اما خودم ندیدم.» او هر روز ظهر دخترش را به مهدکودکی که در کنار ساختمان هنرستان شهیدصدر است، می‌برد و دو روز پیش هم با وحشت این مسیر را طی کرده:«صدای شلوغی‌ها آنقدر زیاد بود که در مهدکودک دخترم موسیقی را بسیار بلند کرده بودند تا بچه‌ها صدای بیرون را نشنوند و نترسند. البته یکی از معلمان‌شان در مسیر خانه، مورد اصابت گلوله ساچمه‌ای قرار گرفت و کمرش ضربه دید.» خانه آنها در خیابان قصرالدشت است و می‌گوید تا ساعت‌ها بعد از این ماجرا صدای آمبولانس و شلیک می‌آمد.

دو دانش‌آموز از دور به سمت خیابان کارون حرکت می‌کردند، از مقابل پلیس گذشتند و به بالای خیابان رسیدند؛ آنها دانشآموزان مدرسه دیگری در همان نزدیکی بودند با روپوش‌های سرمه‌ای و مقنعه‌های مشکی:«مدیر مدرسه یکی از بچه‌ها را به‌دلیل همراه داشتن موبایل برخورد کرده‌اند و بعد از آن بچه‌ها اعتراض کردند. مدیر هم به پلیس زنگ زده و آنها با باتوم و اسلحه به مدرسه رفتند و لباس دانشآموزان را برای پیدا کردن موبایل درآوردند.» این خلاصه روایتی است که در دو روز گذشته میان دانش‌‌آموزان و اهالی محل می‌چرخد. آنها می‌گویند دو دانش‌آموز در پی برخورد فیزیکی ماموران، به بیمارستان منتقل شده‌اند و چند نفر دیگر باتوم خورده‌اند:«روی تن دوستم که دانش‌آموز همان مدرسه است جای کبودی هست.»

وزیر آموزش‌وپرورش مسئول تمام اتفاقات است

کاظم اکرمی، وزیر پیشین آموزش‌وپرورش اما به روشی که آموزش‌وپرورش برای برخورد با دانشآموزان در پیش گرفته، انتقاد می‌‌کند. او به هم‌میهن می‌گوید مسئول تمام این اتفاقات وزیر آموزش‌وپرورش است:«تمام این اتفاقات به سیاست‌های وزارت آموزش‌وپرورش بر می‌گردد. مدیر مدرسه هیچ‌وقت نمی‌تواند سرخود و به‌طور سلیقه‌ای با دانشآموزان برخورد کند. یکی بگوید پلیس بیاید و یکی نگوید.» او شرایط موجود را خاص و ویژه می‌داند و به وزیر آموزش‌وپرورش پیشنهاد می‌دهد برای خروج از این وضعیت با جامعه‌شناسان متخصص، روانشناسان کودک و… جلساتی برگزار کند. با آنها مشورت کند و ببیند که در شرایط فعلی چه کاری انجام دهند، تا نه مشکلی برای دانشآموزان و نه برای خانواده و جامعه پیش آید. اکرمی می‌گوید باید نتیجه این جلسات به صورت بخشنامه به مدارس اعلام شود. وزیر پیشین آموزش‌وپرورش که در دوران جنگ تصدی‌گری وزارت آموزش‌وپرورش را عهده‌دار بود، می‌گوید که چنین برخوردهایی هیچ‌وقت سابقه نداشته است:«به یاد ندارم که تاکنون چنین اتفاقاتی در مدارس رخ داده باشد و مدیر با ماموران انتظامی و امنیتی برای برخورد با دانش‌‌آموزان تماس گرفته باشد. گاهی پیش آمده که معلمان تجمعی کرده باشند و نسبت به حقوق‌شان ناراضی باشند، اما با حضور وزیر آموزش‌وپرورش ماجرا مدیریت شده است. ما هیچ‌وقت شاهد چنین اتفاقاتی در مدارس نبوده‌ایم.» او درباره جزئیات آئین‌نامه‌های انضباطی مدارس و نحوه برخورد با دانشآموزان متخلف هم توضیح می‌دهد:«تا جایی که اطلاع دارم هیچ‌وقت چنین برخوردی را شاهد نبودیم و در آئین‌نامه‌های انضباطی هم چنین چیزی نیامده است. اگر درگیری پیش آید یا تخلفی کرده باشند، در نهایت آنها را صدا می‌کنند و توبیخ می‌شوند. مدرسه جای ورود ماموران امنیتی و پلیس نیست.» او می‌گوید:«از سال 42 معلم بودم، اما هیچ‌وقت چنین چیزی ندیده بودم که مدیر مدرسه‌ای به گروه‌های پلیس متوسل شود.» به گفته او در چنین شرایطی، حداقل اتفاقی که برای دانشآموزان رخ می‌دهد ترس است، درحالی‌که چنین اتفاقاتی ممکن است برای گروهی از دانشآموزان مشکلات روحی و روانی شدیدتری ایجاد کند:«وزیر آموزش‌وپرورش باید در این زمینه چاره‌جویی کند. چرا که ادامه آن می‌تواند منجر شود بچه‌ها دیگر نخواهند به مدرسه بروند.»

شوک روانی به دانشآموزان

روزنامه هم میهن در 4 آبان نوشت:

ارزیابی بیش از 1000 تن از متخصصان سلامت روان ایران درباره پیامدهای روانی رویکرد کنونی دستگاه‌های قضایی-انتظامی نسبت به مدارس

اتفاقاتی که در یک ماه گذشته در مدارس و دانشگاه‌های ایران افتاد بر کسی پوشیده نیست؛ اتفاقاتی که روزبه‌روز وارد مرحله جدیدی می‌شود و پرسروصداترین‌شان در مدارس است. دانشآموزان و خانواده‌های‌شان از شروع سال تحصیلی جدید نگرانند و هر روز خبر جدیدی از برخوردهای مدیران مدارس، حضور نیروهای پلیس و لباس شخصی و بدحال شدن و حتی گمانه‌ها درباره فوت تعدادی از دانشآموزان شهرهای مختلف بر اثر ضربه یا بدحالی آمده از استرس، تن آنها را می‌لرزاند.

در یک ماهی که گذشت، تعدادی از روان‌شناسان و جامعه‌شناسان درباره این موضوع هشدار داده‌اند و حالا تعداد زیادی از متخصصان سلامت روان ایران در مورد پیامدهای روانی رویکرد کنونی دستگاه‌های قضایی-انتظامی، نسبت به مدارس در این‌باره تحلیلی مفصل نوشته و آن را امضا کرده‌اند. نام امضاکنندگان این تحلیل، نزد هم‌میهن محفوظ است. خلاصه‌ای از این متن را می‌خوانید.

این تحلیل این‌گونه آغاز می‌شود: «دانشآموزان و نوجوانان، سرمایه‌های کشورند و حفظ سلامتی و امنیت‌شان به‌ویژه از لحاظ سلامت روان‌شناختی، بزرگ‌ترین وظیفه‌ مسئولان به‌خصوص متولیان آموزش‌وپرورش است. بیش از یک ماه است که روزهای ملتهبی را پشت سر می‌گذاریم. در پی اعتراضاتی که از شهریورماه ۱۴۰۱ آغاز شده، شاهد حوادث ناگواری بوده‌ایم. آن‌چه برای کودکان و نوجوانان سرزمین‌مان رخ داد، از ناگوارترین آن‌ها بود. ما جمعی از متخصصان سلامت روان در راستای مسئولیت‌پذیری اجتماعی و تعهد به سوگندی که برای ارتقای سلامت مردم- بدون بیم و مصلحت‌اندیشی و با تکیه بر وجدانیات و اخلاق- به‌عهده داریم، تحلیلی درمورد پیامدهای رویکرد کنونی دستگاه‌های قضایی- انتظامی نسبت به مدارس ارائه می‌دهیم. این گزارش نتیجه‌ ساعت‌‍‌ها بحث و بررسی کارشناسی است که با وجود اطلاعات بسیار محدود و نداشتن دسترسی به گزارش‌های مستند یا امکان بررسی‌های میدانی، تدوین شده است. با وجود همه‌ محدودیت‌ها، تلاش تدوین‌کنندگان بر رعایت انصاف و عینی‌گرایی علمی در عین شهامت و راستگویی بوده است.»

1- یافته‌های موجود

از آغاز اعتراض‌ها از شهریورماه ۱۴۰۱ در ایران گزارشاتی نگران‌کننده مبنی بر ورود غیرقانونی نیروهای انتظامی و حمله‌ مهاجمان ناشناس به مدارس، ورود افراد غیرمسئول در نظام آموزش‌وپرورش به حریم کودکان و نوجوانان در مدرسه، ضرب‌وشتم و بازداشت دانشآموزان، استفاده از کودکان و نوجوانان به‌عنوان نیروی نظامی جهت محدودکردن اعتراضات و از همه غم‌انگیزتر، کشته شدن دانش‌‌‌‌آموزان ازجمله در مدرسه‌ شاهد در شهر اردبیل، فشار غیرقانونی به کارکنان مدارس برای ارائه‌ اطلاعات و معرفی دانشآموزان به نیروهای امنیتی و اجبار غیرقانونی دانشآموزان به شرکت در برنامه‌های فرهنگی دستوری بیان شده است. متاسفانه اطلاع‌رسانی درباره موارد فوق نه‌تنها از بیم‌ها نکاسته و تردیدها را کاهش نداده، بلکه نگرانی‌ها را دامن زده و گمانه‌زنی‌های بیشتری را باعث شده است. یافته‌های این گزارش بر اساس مستندات، مصاحبه‌ها و اخباری است که تا به‌حال از منابع خبری رسمی داخلی به‌صورت محدود در اختیار ما بوده است. مواردی که در زیر به آن اشاره می‌شود، به صورت مستند در روزنامه‌ شرق و پایگاه خبری آفتاب به نقل از روزنامه‌ هم‌میهن به ترتیب در تاریخ‌های ۱۹مهرماه و ۲۳مهرماه ۱۴۰۱ منتشر شده است.

الف) موضوع بازداشت، فرستادن دانشآموزان به کانون اصلاح و تربیت، تشکیل پرونده‌های روان‌پزشکی و روان‌شناسی، استفاده‌ غیرتخصصی و غیردقیق از تشخیص اختلال شخصیت ضداجتماعی: روزنامه‌ هم‌میهن در گزارشی درباره‌ بازداشت دانشآموزان در اعتراضات اخیر نوشت: نیمکت‌های تعدادی از دانشآموزان حالا چندروزی می‌شود که خالی است؛ عدد هرکدام فرق می‌کند، یک هفته، دو یا سه هفته.« دو هفته پیش بود که در صفحه‌ اجتماعی روزنامه‌ هم‌میهن، گزارشی درباره‌ بازداشتی‌های زیر ۱۸سال و حقوق‌شان منتشر شد و در آن تعدادی از وکلا گفتند، افراد زیر ۱۸سال به کانون‌های اصلاح و تربیت منتقل شده‌اند و چندروز پیش، یوسف نوری، وزیر آموزش‌وپرورش بالاخره آن را تایید کرد.»

ب) تعداد بازداشتی‌ها: روزنامه‌ هم‌میهن درمورد تعداد دانشآموزان بازداشتی بیان می‌کند: «هرچند از تعداد دقیق نوجوانان بازداشتی خبر رسمی منتشرنشده، اما اطلاعات تعدادی از وکلا و بازداشت‌شدگانی که در روز‌های اخیر آزاد شده‌اند نشان می‌دهد، دانشآموزان بازداشتی کم نیستند.»

ج) برخوردار نبودن دانشآموزان بازداشتی در کانون اصلاح و تربیت از خدمات روان‌شناختی، تربیتی و آموزشی: طبق گزارش روزنامه‌ هم‌میهن، براساس اطلاعات مریم کیان‌ارثی (وکیل دادگستری که در یک ماه گذشته، موضوع دانشآموزان بازداشتی را دنبال کرده است)، از آموزش یا مشاوره‌ روانی خاصی در کانون‌های اصلاح و تربیت خبری نیست: «من دختری را در کانون تهران دیدم که در ۱۵سالگی، پدرش را کشته و بی‌سواد بود؛ یک‌سال‌ونیم از نگهداری‌اش در کانون می‌گذشت، اما هنوز بی‌سواد بود. آموزش کار‌های هنری وجود دارد، اما آن‌طور که من دیدم، آموزش خاص دیگری وجود ندارد.»

د) امنیتی کردن فضای مدرسه و تبدیل کردن آن به پادگان و جایی شبیه زندان برای کادر آموزشی: روزنامه‌ هم‌میهن شنبه ۲۳مهر گزارش کرد: «در روز‌های گذشته دستور‌های شفاهی و کتبی دیگری هم به مدیران داده شده است؛ مدیر و معاون یک‌مدرسه در تهران که نمی‌خواهند نام‌شان در گزارش بیاید به هم‌میهن می‌گویند، به آن‌ها دستور داده شده که دانشآموزان را با فاصله و یکی‌یکی از مدرسه خارج کنند تا جمع نشوند. به مسئولان مدارس گفته شده، اگر مدرسه‌ای دو در دارد، تعداد دانشآموزان را نصف کرده و از هر دو در به‌صورت تک‌تک با فاصله‌زمانی خارج کنند.»

هـ) بی‌اعتبارسازی و نادیده گرفتن هیجانات دانشآموزان و انکار رویارویی نوجوانان و کودکان با این میزان اخبار ناگوار مربوط به مرگ و کشته شدن با استفاده از راهکار سطحی پخش آهنگ شاد: براساس اخبار منتشر شده در روزنامه‌ هم‌میهن، دستور یا توصیه‌ دیگر به مدیران مدارس این بوده که زنگ‌های تفریح برای دانشآموزان، آهنگ شاد پخش کنند؛ موضوعی که موجب اعتراض تعدادی از دانشآموزان هم شده است. همچنین این روزنامه در ادامه ذکر می‌کند، مدیر یک مدرسه‌ متوسطه‌ اول دختران، در اطراف تهران که نخواست نامش در گزارش بیاید، در توضیح بیشتر به هم‌میهن می‌گوید: «در بخشنامه‌ای که به‌طور مکتوب به مدارس فرستاده شده بر هویت‌سازی برای دختران، شادسازی فضای مدرسه و… تاکید شده است. مثلا برای میلاد پیامبر(ص) اعلام شده بود، فضای مدرسه شاد شود و از موسیقی شاد هم استفاده شود. اما دو هفته پیش بود که به‌طور ناگهانی جلسه‌ای برگزار و در آن اعلام شد قبل از این‌که آن‌ها اطلاع دهند، ما زودتر مشکلات را گزارش دهیم.»

و) استفاده از نیروهای امنیتی بسیجی و وارد کردن آن‌ها در داخل مدرسه و ایجاد جو امنیتی در مدارس: مدیر مدرسه‌ دیگری به هم‌میهن می‌گوید، گاه برای کلاس‌هایی که در ساعاتی معلم نداشته‌اند، از نیرو‌های خارج مدرسه که عموما از بسیج معرفی می‌شوند، استفاده می‌شود تا با دانشآموزان در کلاس‌ها صحبت کنند: «در جلسه‌ مدیران منطقه به ما گفتند بچه‌ها را در حیاط مدارس جمع کنید و ارشادشان کنید. از ما خواسته‌اند جلسات مرتب با خانواده‌ها داشته باشیم.»

مدیر مدرسه‌ دیگری بیان کرده است: «به ما اعلام شد، استفاده از تلفن همراه از سوی دانشآموزان به‌شدت کنترل شود، میزان گشتن کیف بچه‌ها و بازرسی بدنی، مورد توجه قرار گیرد. از افرادی مثل نیرو‌های بسیج برای توضیح وضعیت فعلی با محوریت پدافند غیرعامل استفاده شود.»

ز) فشار وارد کردن به مدیران مدرسه از مسئولان بالادستی برای اعمال قدرت و به اجرا در آوردن تدابیر امنیتی و ایجاد فضای ناامن در مدارس برای دانشآموزان، معلمان، مدیران و والدین: مدیر این مدرسه تاکید می‌کند، این جلسه‌ها یا تلفنی بوده یا حضوری و توضیح داده شده، در پی فشار‌هایی که از نهاد‌های بالادستی به آن‌ها شده، این جلسات برگزار می‌شود: «تمام این موارد به صورت تک به تک به مدیران اعلام شد و در این مدت مدیران زیادی به حراست آموزش‌وپرورش فراخوانده شده‌اند. حتی مرا چندین بار خواسته‌اند، درحالی‌که مدرسه ما خیلی آرام است و اتفاقی رخ نداده. اما فشار‌ها را خیلی زیاد کرده‌اند. درکنار آن هم گزارش‌های نادرست زیادی به حراست می‌شود و فضای ناامن اجتماعی در مدارس شکل گرفته است. دیگر نمی‌توان به کسی اعتماد کرد.»

ح) استفاده از نیروهای انتظامی و لباس شخصی‌ها در اطراف فضای مدرسه برای ایجاد فضای امنیتی: مدیر مدرسه‌ای به‌نقل از روزنامه‌ هم‌میهن با اشاره به صحبت‌های اخیر وزیر آموزش‌وپرورش درباره‌ بازداشت تعدادی از دانشآموزان می‌گوید، از مدیران برخی مدارس شنیده که نیرو‌های امنیتی وارد مدرسه شده‌اند و برخی دانشآموزان را از داخل مدرسه برده‌اند. مشخص هم نیست این دانشآموزان به‌عنوان خاطی، چطور شناسایی شده‌اند. در این مدت هم افراد زیادی مثل نیرو‌های انتظامی و لباس‌شخصی‌ها در مقابل مدارس دیده می‌شوند و در مسیر رفت‌وآمد دانشآموزان و کادر مدرسه آن‌ها را دیده‌اند: «غیر از پدر و مادران، افراد زیادی مقابل مدارس می‌ایستند. بعید می‌دانم این خواسته‌ آموزش‌وپرورش باشد.»

2- تحلیل آثار ناگوار خشونت بر نهاد مدرسه و جمعیت دانش‌آموزی ایران

ما به اقتضای حرفه و دانش خود هرگونه خشونت و رفتار غیرقانونی با نوجوانان (چه در خیابان، چه در مدرسه یا فضای اطراف مدرسه) را موجب آثار مخرب روانی شدیدی در کوتاه‌مدت و بلند‌مدت برای دانشآموزان می‌دانیم، آثاری که به سادگی قابل‌جبران نخواهد بود. امیدواریم این هشدار روشن شنیده شده و چون دیگر انذارها نادیده گرفته نشود. ازجمله خطرهایی که چنین برخوردهایی برای نهاد آموزش‌و‌پرورش، مدرسه و دانشآموزان در پی خواهد داشت عبارتند از:

الف) مسـئله‌ اعتماد: این اتفاقات برای دانشآموزان حامل این پیام است که نظام آموزشی و متولیان امر تعلیم و تربیت، قابل اعتماد نیستند. فضای مدرسه باید برای کودکان و نوجوانان، فضایی امن و آرام باشد و از دست رفتن این اعتماد، آن‌ها را به نظام آموزش‌وپرورش که قرار است در امر تربیت و آموزش تلاش کنند، همچنین به نیروهای انتظامی که قرار است حافظان امنیت جانی شهروندان باشند، بدبین و بی‌اعتماد کند. آموزش، رشد تحصیلی و شکوفایی در فضایی ناامن، توأم با فضای ترس و بی‌اعتمادی قطعا امکان‌پذیر نخواهد بود.

ب) تاثیرات خشونت و پرخاشگری بر نوجوانان، حداقل از دو بُعد آشکارا قابل بررسی و آثار آن نگران‌کننده است:

۱- از دیدگاه روان‌شناسی اجتماعی، فرد از طریق تجربه و مشاهده‌ پرخاشگری و رفتار خشونت‌آمیز دیگران، رفتار پرخاشگرانه و خشن را کسب می‌کند؛ رویارویی کودکان و نوجوانان با انواع خشونت‌ها و رفتارهای پرخاشگرانه یا حتی تماشای آن در شرایط کنونی جامعه، باعث یادگیری مشاهده‌ای پرخاشگری و تمایل به تکرار این نوع رفتارها در آن‌ها می‌شود که قطعا در درازمدت نه‌تنها تبعات سنگین و نگران‌کننده‌ای برای خود دانشآموزان دربردارد، بلکه برای جامعه نیز از جنبه‌های مختلف هزینه‌های سنگین در پی خواهد داشت.

۲- پرخاشگری و خشونت، همواره پرخاشگری و خشونت می‌آورد. یکی از قوی‌ترین محرک‌هایی که منجر به پرخاشگری می‌شود، برتری‌نمایی یعنی نشان دادن تکبر و کوچک شمرده‌شدن از سوی دیگران است. برخوردهای صرفا پلیسی و تنبیهی با افراد، چیزی جز دامن‌زدن به خشم و رفتارهای مقابله‌جویانه در پی نخواهد داشت. ا‌ین‌گونه برخوردها با کودکان و نوجوانان فقط واکنش پرخاشگرانه‌ آن‌ها را در زمان کنونی یا آینده افزایش می‌دهد.

ج) مسـئله‌ تروما: نوجوانانی که خودشان به‌طور مستقیم مورد خشونت قرار گرفتند یا نوجوانانی که ناظر خشونت بودند، می‌توانند دچار اختلال‌استرس پس از سانحه (PTSD) بشوند. تروما برای افراد می‌تواند معانی مختلفی داشته باشد اما مسئله‌ واضح این است که رویارویی با این حجم از اخبار ناگوار مرگ و رفتارهای خشونت‌بار ازطریق رسانه‌ها، صرف‌نظر از این‌که خودشان به‌طور مستقیم با آن روبه‌رو شده باشند یا نه، برای کودکان و نوجوانان می‌تواند فراتر از تحمل روانی‌شان باشد و احساس عمیق درماندگی و خارج از کنترل بودن همه‌چیز، عدم تمرکز، مشکل خواب، استرس، فشار، اضطراب، خشم، احساس گناه، ترس و وحشت زیادی به‌بارآورد که گاه تا مدت‌ها می‌تواند عملکرد روانی، شناختی، هیجانی، اجتماعی و تحصیلی آن‌ها را مختل کند.

د) مسـئله‌ افسردگی: طبق الگوی عمومی روان‌شناختی، ناکامی و ناتوانی در ابراز عاملیت و فاعلیت، می‌تواند منجر به احساس افسردگی شود. باتوجه به این‌که مسیرهای اعتراض قانونی نوجوانان در حال حاضر با مخالفت جدی پاسخ داده شده است، درنتیجه نوجوانان راه اعتراضی ندارند و بسیار احتمال دارد اگر برای این گروه تمهیدات مناسبی برای ابراز مخالفت و شنیدن مطالبات، نیازها و خواسته‌های‌شان فراهم نشود، دچار یأس، ناکامی، دلسردی از اوضاع کنونی و آینده‌ زندگی در ایران، احساس بی‌تعلقی به وطن و احساس عمیق افسردگی شوند.

3- انتظارات از مقامات مسئول

۱- نظام آموزش‌وپرورش باید به‌حکم وظیفه‌ خود از قدرتش در جهت ایجاد فضای امن و گفت‌وگومحور برای دانشآموزان و والدین آن‌ها استفاده کند، از سلامت روان کودکان و نوجوانان مراقبت کند، تا در این شرایط پرآشوب دانشآموزان که آینده‌سازان این کشورند، آسیب کمتری ببینند و در محیطی امن، حامی و دربرگیرنده، به تحصیل و رشد استعدادهای‌شان بپردازند؛ انتظار نمی‌رود برای فضای مدرسه هم -که جایی شبیه نهاد خانواده برای تربیت محسوب می‌شود- همان تدابیر امنیتی‌ای اتخاذ شود که در بخش‌های دیگر به‌کار رفته است.

۲- جای نوجوان معترض نه بازداشتگاه است، نه کانون اصلاح و تربیت. ضمن این‌که استفاده از برچسب‌هایی مانند «ضداجتماعی» که ازسوی وزیر آموزش‌وپرورش مطرح شد، نیاز به بررسی تخصصی از سوی روان‌شناسان و روان‌پزشکانی دارد که از جایگاه و صلاحیت تشخیص‌گذاری و درمان روان‌شناختی برخوردارند. این نوع استفاده‌ها نه‌تنها نادرست و غیرعلمی است بلکه جامعه را ملتهب و پُرتنش می‌کند و ترس و بی‌اعتمادی کودکان و نوجوانان و خانواده‌ها را از نظام آموزشی دوچندان می‌کند. تنبیه، فشار، رعب و وحشت و برچسب زدن در تضاد با تعلیم و تربیت است.

۳- رویکرد آموزش‌وپرورش در قبال دانشآموزان و نوجوانان در این ایام سخت، جداً نگران‌کننده است. انتظار می‌رود نظام آموزش‌وپرورش با احترام به اصل ۲۷ قانون اساسی از حق اعتراض دانشآموزان حمایت کند و بستری را برای شنیدن اعتراضات و مطالبات آنان فراهم کند. همچنین با استناد به مواد ۱۲، ۱۴، ۱۵، ۳۲، ۳۷، ۳۸ و ۴۰ کنوانسیون جهانی حقوق کودک، قانون حقوق کودک مصوب سال ۱۳۹۹ و نیز قانون فضاهای آموزشی مصوب سال ۱۴۰۰ و قانون مدنی درباره شرایط دستگیری افراد زیر سن قانونی، هر نوع قانون‌شکنی و اعمال‌خشونت نسبت به کودکان و نوجوانان در مدارس و فضاهای آموزشی نامناسب و خسارت‌بار است.

4- پیشنهاداتی برای ترمیم بی‌اعتمادی

۱- آزاد شدن فوری دانشآموزان بازداشتی و بازگشت آنان به آغوش امن خانواده‌های‌شان

۲- ارائه‌ آمار و اطلاعات دقیق از تمام کودکان و نوجوانان بازداشت‌شده و آن‌هایی که به کانون اصلاح و تربیت ارجاع شدند به‌صورت عمومی و توضیح در مورد وضعیت کنونی آنان

۳- ارائه‌ گزارش شفاف در مورد تعداد دانشآموزان جان‌باخته در جریان اعتراضات و حمله نیروهای انتظامی رسمی و مهاجمان ناشناس

۴-اقدام جدی در جهت رسیدگی قضایی به ورود غیرقانونی نیروی انتظامی و مهاجمان ناشناس به مدارس و بازداشت دانشآموزان

۵- تعهد به حفظ امنیت دانشآموزان و ممانعت جدی از ورود نیروی‌های انتظامی و امنیتی به مدارس یا حتی اطراف مدارس در تمام شرایط و فراهم‌آوردن فضایی امن و قابل اعتماد برای رابطه دانشآموزان و معلمان بدون ترس و وحشت از پیگیری‌های سیاسی

۶- فراهم کردن پل ارتباطی‌ای بین روان‌شناسان مستقل و کادر آموزشی مدارس برای برنامه‌ریزی‌های بهداشت روان در مدارس و نیز تشکیل هیئت‌مستقلی از روان‌شناسان در وزارت آموزش‌وپرورش با داشتن قدرت اجرایی کافی برای نظارت بر روند کار.

۷- به‌رسمیت شناختن نیاز دا‌نش‌آموزان به آزادی‌بیان و حق اعتراض و ایجاد بستر مناسب جهت گفت‌وگوی آزادانه. پیشنهاد می‌کنیم برخی از ساعات درسی دانشآموزان می‌تواند به گفت‌وشنود درباره‌ خواسته‌ها و احساسات آنان و تاثیرات این وقایع بر زندگی‌شان اختصاص پیدا کند.

پلیس یا پلیس نما

دو شنبه 9 آبان شادی مکی در روزنامه هم میهن نوشت:

انتشار تصاویری درباره افرادی که با لباس نیروهای یگان ویژه دست به رفتارهای تخریب‌گرانه و رعب‌آور می‌زدند موجب شد، یک فعال رسانه‌ای در توئیتی این افراد را پلیسنماهایی بخواند که هدف‌شان کشته‌سازی است. اگرچه پیگیری‌های‌ هم‌میهن درباره این ادعا نتیجه‌بخش نبوده است، اما کارشناسان حوزه انتظامی و قضایی در واکنش به این موضوع ضمن تاکید بر ضرورت رفتار پلیس بر مبنای قانون، خواستار رسیدگی سریع به این موضوع شدند زیرا هرگونه تاخیر در این‌باره علاوه بر خدشه‌دار کردن اعتبار پلیس‌، فضای سوءاستفاده از لباس پلیس را برای افراد خاطی فراهم می‌سازد.

با شروع اعتراضات پس از درگذشت مهسا امینی، تصاویر و فیلم‌هایی از این اعتراضات در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد. انتشار این تصاویر و رفتارهای سوال‌برانگیز برخورد با افرادی که در این اعتراضات حضور داشتند، از همان ابتدا با واکنش‌هایی از سوی مردم همراه بود؛ به‌طوری‌که در یک مورد پلیس ناچار به انتشار اطلاعیه‌ای درباره فیلم منتشرشده، شد. در این بین تصاویری از برخوردهای شدیدتر نیروهای امنیتی با معترضان منتشر شد، اما این‌بار به‌جای نهادهای مسئول، یک فعال رسانه‌ای در توئیتر درباره آن توضیحی منتشر کرد که قابل تامل و تعمق است. برخی از تصاویر منتشرشده حاوی صحنه‌هایی از رفتارهای عجیب و خشن افرادی است که لباس‌ ماموران یگان ویژه یا نیروی انتظامی را بر تن دارند و با در دست داشتن امکانات این نیرو مانند باتوم و… دست به تخریب اموال شهروندان می‌زنند. شکستن شیشه‌ خودروها، ‌منازل و مغازه‌ها و در مواردی به کار بردن الفاظ توهین‌آمیز علیه برخی افراد نمونه‌ای از این رفتارها هستند که بیش از آنکه به ایجاد آرامش در جامعه کمک کند، تاثیر منفی روانی‌ای بر شهروندان داشته و احساساتی مانند عصبانیت، وحشت و ناامنی را در میان شهروندان ایجاد می‌کند. 20 مهرماه سردار اشتری، فرمانده کل نیروی انتظامی کشور گفته بود: «در روزهای اخیر افرادی را دستگیر کردیم که در نقش پلیس اقدام به تیراندازی در بین جمعیت می‌کردند؛ این افراد از سوی گروه‌های ضدانقلاب خط می‌گرفتند.»

این روزها اما تصاویری منتشر شده است که براساس آن تعدادی از همین افراد وارد یک کوچه شده و با باتوم به در خانه‌های مردم می‌کوبند و حتی یکی از آنها از دیوار خانه‌ای بالا می‌رود. دانیال معمار، سردبیر روزنامه همشهری با انتشار عکسی از این ویدئو در توئیتی نوشت: «پلیس چندهفته قبل اعلام کرد که مواظب اراذل پلیسنما باشید. حالا فیلم این اشرار منتشر شده است. نهادهای امنیتی به‌دنبال آنها هستند، اما مواظب باشید؛ ماموریت آنها تخریب و کشته‌سازی است و محدودیتی در خشونت ندارند.» با این حال تصاویر متعدد منتشرشده از این افراد که با برتن داشتن لباس‌های یگان ویژه در بحبوحه اعتراضات رفتارهایی بروز می‌دهند که باعث گلایه شهروندان می‌شود، این سوال را ایجاد می‌کند که آیا نیروهای رسمی پلیس در زمان اعتراضات اجازه چنین رفتارهایی دارند؟ اگر هم این افراد، به‌واقع، پلیسنما هستند چرا سایر ماموران نیروی انتظامی که در گروه‌های بزرگ در خیابان حضور دارند، در مقابل آسیب‌های این افراد از شهروندان حمایت نمی‌کنند. با این حال تاکنون پلیس موضعی رسمی در برابر رفتارهای خشن این افراد نشان نداده است. خبرنگار هم‌میهن البته در تماس با مرکز اطلاع‌رسانی پلیس پایتخت درباره تصاویر اخیرا منتشرشده و نسبت دادن این افراد به پلیس سوال کرد و قرار شد که در این‌باره تحقیق شود. البته تا لحظه نوشتن این گزارش پاسخی به سوالات هم‌میهن داده نشده است. با این حال این‌بار شهروندان هستند که از پلیس انتظار دارند که با این افراد اعم از مامور خاطی یا پلیسنما برخورد کرده و مراتب را به آنها گزارش کنند.

پلیس به مستندات توجه کند

احمد علیرضابیگی، رئیس پیشین پلیس راهنمایی و رانندگی کشور، فرمانده انتظامی پیشین استان‌های آذربایجان شرقی، فارس و اصفهان و عضو فعلی کمیسیون امور داخلی کشور و شوراهای مجلس در این‌باره به هم‌میهن گفت: «ممکن است امکان دسترسی به لباس نیروی انتظامی برای افراد خاطی وجود داشته باشد، اما اینکه آنها بتوانند به چنین اراده‌ای دست پیدا کنند که دست به چنین اقداماتی بزنند، تقریبا نمی‌تواند عینیت داشته باشد. اگر بخواهیم بگوییم این اقدامات با مستنداتی که ارائه می‌شود، توسط نیروی انتظامی صورت نگرفته است و این افراد صرفا در لباس یگان ویژه دست به چنین رفتارهایی زده‌اند، باید از جانب یگان ویژه و نیروی انتظامی یک کنکاش و تأمل اساسی صورت بگیرد. خیلی زود باید شاهد دستگیری‌ افرادی باشیم که دست به چنین اقداماتی زده‌اند.» او در پاسخ به این سوال که بارها تصاویری از برخورد خشن افرادی با لباس نیروی انتظامی و یگان ویژه با مردم و اموال شهروندان منتشر شده است، چگونه این افراد می‌توانند در ملاءعام و با لباس نیروی انتظامی دست به چنین اقداماتی بزنند و برخوردی هم با آنها نشود، اظهار کرد: «نیروی انتظامی حتما باید از چنین مستنداتی استقبال کند. نیروی انتظامی به‌هیچ‌عنوان نمی‌خواهد ماموران‌اش مرتکب چنین رفتارها و خطاهایی شوند. اصل بر این است که رفتار و اقدام نیروی انتظامی بر مبنای قانون است و قانون هم چنین اختیاری را به این نیرو نداده است. بنابراین اگر افرادی در لباس نیروی انتظامی یا به‌عنوان مامور این نیرو مرتکب تخلفاتی شده باشند، حتما باید سازمان نیروی انتظامی ضمن استقبال از مستنداتی که در این رابطه ارائه می‌شود، موضوع را بررسی و اعلام کند که این افراد اشراری هستند که لباس نیروی انتظامی را بر تن کرده‌اند یا پرسنل خاطی این نیرو بوده‌اند. به فرض محال اگر نیروی انتظامی نیز دارای چنین اراده‌ای نبوده باشد، دستگاه‌های ناظر بر رفتار نیروی انتظامی نیز باید به این مستندات و مدارک توجه کنند. مجلس باید در چنین مواردی تحقیق کرده و مدارک و اسناد را مورد راستی‌آزمایی قرار بدهد و نتایج آن را مبنای تصمیم‌گیری‌های بعدی خود قرار بدهد.» فرمانده پیشین پلیس راهور کشور تاکید کرد: «نیروی انتظامی در راستای دفاع از اعتبار خود حتما باید به این موضوع با دقت رسیدگی کرده و مراتب را به مردم اعلام کند و تا زمانی که این اتفاق نیفتد، این علامت سوال درباره رفتار نیروی انتظامی در اذهان مردم وجود خواهد داشت.»

پلیس به مردم گزارش بدهد

عثمان مزین، وکیل دادگستری درباره این مسئله به هم‌میهن گفت: «صرفا قضات دستگاه قضایی مانند دادستان، قاضی، بازپرس یا دادیار می‌توانند دستورات قضایی صادر کنند. در کنار قضات هم ضابطین دادگستری را داریم که بازوی اجرایی قضات هستند. این افراد ماموران انتظامی هستند که تحت نظارت و تعلیمات دادستان در راستای کشف جرم و جمع‌آوری آثار، علائم و ادله وقوع جرم انجام‌وظیفه می‌کنند. مسئولیت اقدامات این ماموران برعهده دادستان است. ماموران انتظامی اعم از درجه‌داران، افسران و فرماندهان، ضابطین عام هستند که آموزش‌های لازم را می‌بینند و ضمن بر تن کردن لباس خاص خود، تحت نظارت و دستور دادستان انجام‌وظیفه می‌کنند. علت اصلی اینکه ضابطین عام دارای لباس و علامت مشخص نظامی هستند، این است که بتوان آنها را تشخیص داد.» او ادامه داد: «علاوه بر ضابطین عام، در ماده 29 آئین دادرسی کیفری به ضابطین خاص اشاره شده است. این افراد روسا، معاونان، ماموران زندان، ماموران وزارت اطلاعات، ماموران نیروی مقاومت بسیج، سپاه و سایر نیروهای مسلح را شامل می‌شوند که برخی از وظایف خاص ضابطین به آنها محول می‌شود. این افراد وقتی ضابط محسوب می‌شوند که مقام قضایی وظیفه‌ای را به آنها محول کند. مثلا دادستان به مامور وزارت اطلاعات دستور بدهد که در محلی خاص تحقیق کند یا شخص خاصی را دستگیر کند. ضابطین و به‌ویژه ضابطین خاص باید مورد اعتماد بوده و آموزش‌های لازم را گذرانده باشند و دارای کارت ویژه ضابطین دادگستری باشند. دستورات خطاب به این افراد نیز باید کتبی باشد و نمی‌توانند به‌صورت شفاهی به آنها دستور بدهند.» این حقوقدان عنوان کرد: «حتی اگر افرادی به‌دنبال فراخوان سازمان‌هایی مانند نیروی مقاومت بسیج یا نیروی انتظامی و با لباس خاصی که این سازمان‌ها در اختیارشان قرار می‌دهند، در خیابان‌ها حضور داشته باشند و اقدام به پرتاب گاز اشک‌آور، زدن مردم با باتوم و… کنند، باز هم این افراد ضابط عام نیستند. به همین دلیل ارتکاب این اعمال توسط آنها امکان تعقیب، ‌پیگیری و مجازات را دارد. از همه مهم‌تر ماده 126 قانون جرائم نیروهای مسلح است. در این ماده سوءاستفاده از علائم، نشان‌ها و لباس نیروی انتظامی توسط قانون‌‌گذار جرم‌انگاری شده است و در دادسرای نظامی هم مورد تعقیب قرار می‌گیرد. مانند فردی که نظامی نیست، اما لباس نظامی‌ها را بر تن می‌کند یا فرد نظامی که برای انجام امور شخصی خود از این لباس استفاده کند.» مزین تاکید می‌کند: «اگر افرادی که در اعتراضات اخیر دست به تخریب اموال شهروندان می‌زنند یا با آنها برخورد می‌کنند، نظامی نیستند، حق پوشیدن لباس نظامی را نیز ندارند اما چون لباس نظامی بر تن کرده‌اند، می‌توان آنها را به اتهام سوءاستفاده از علائم، ‌نشانه‌ها و البسه نظامی تحت تعقیب قضایی قرار داد. اگر بگوییم این افراد ضابط خاص هستند و مقام قضایی به آنها اموراتی را محول کرده است، بازهم این افراد حق پوشیدن لباس نظامی را ندارند. لباس نظامی صرفا و به‌طور خاص توسط نظامیان باید پوشیده شود. این لباس تکالیف و حقوقی را برای افراد ایجاد می‌کند؛ به همین دلیل هم تنها نظامیان رسمی حق برتن کردن آن را دارند. هر فرد نظامی هم باید لباس مرتبط با ارگان متبوع خود را به تن کند.»

این حقوقدان عنوان کرد: «به نظر می‌رسد جرائمی که افرادی در لباس نیروی انتظامی مرتکب می‌شوند، در یک ماه اخیر زیاد شده است. تصاویر و ادله این رفتارها نیز موجود است و قابلیت انکار ندارد. این رفتارها می‌تواند موجب خدشه به جایگاه قانونی نیروی انتظامی شود. با این حال تاکنون گزارشی درباره نحوه برخورد با این افراد و‌ مجازات آنان منتشر نشده است.» این وکیل دادگستری با بیان اینکه اگر این افراد نظامی باشند، بالطبع باید آن یگان، رسته و فرماندهی نسبت به آنها اعلام جرم کرده و به دادسرای نظامی تحویل دهد، اظهار کرد: «اگر این افراد نظامی نیستند اما لباس نظامی پوشیده‌اند، مجازات‌شان سنگین‌تر است و باید به دو اتهام تخریب و سوءاستفاده از علائم و نشانه‌های نظامی تحت تعقیب قرار بگیرند. نیروی انتظامی نباید به افراد تحت مسئولیت خود اجازه بدهد که مرتکب اعمال شنیع و مجرمانه بشوند. اما اگر این افراد اراذل و اوباش هستند، نیروی انتظامی که مسئول حراست از جایگاه این لباس است، باید آنها را تحت تعقیب قرار دهد. در هر دو حالت تعقیب و پیگیری آنها برعهده دادستان و نیروی نظامی است که افراد متخلف لباس آن را بر تن کرده‌اند. اینکه تاکنون هیچ‌یک از این افراد تحت تعقیب قرار نگرفته‌اند و به افکار عمومی معرفی نشده‌اند، ممکن است این‌گونه تلقی شود که نیروی انتظامی هیچ اراده‌ای برای محاکمه بانیان این اعمال ندارد.» این حقوقدان درپاسخ به این سوال که آیا این جمله که با خاطیان برخورد می‌شود کافی است یا اینکه نیروی انتظامی براساس قوانین وظیفه دارد درباره نحوه برخورد با ماموران متخلف نیز توضیح بدهد؟ گفت: «نیروی انتظامی سازمانی عمومی است که پشتوانه آن اعتماد مردم است، بنابراین برای جلوگیری از خدشه وارد شدن به پشتوانه خود مکلف است در صورت کشف یا شناسایی تخلف ماموران خود، موضوع را به افکار عمومی گزارش بدهد و از دو طریق موضوع را تعقیب کند،؛ یکی نظارت و بازرسی نیروی انتظامی که مجازات‌های داخلی را اعمال می‌کند و در مرحله بعد معرفی مامور متخلف یا مجرم به دادسرای نظامی برای تعیین مجازات. تخریب اموال عمومی، تخریب اموال شهروندان، شکنجه و اذیت و آزار و ضرب و جرح عمدی آنها، استفاده از الفاظ رکیک نسبت به شهروندان و ورود به عنف به منزل و مأمن مردم به دلیل دارا بودن جنبه عمومی و به‌صرف وجود فیلم‌ها و تصاویر‌ها باید مورد بررسی قرار گرفته و مامور یا مامورنمای خاطی تحت تعقیب قرار بگیرد.»

یک شنبه 24 مهر نسترن فرخه در روزنامه شرق نوشت:

وقت ملاقات حضوری به بازداشتی ها بدهید


نسترن فرخه: پرونده های بســیاری از بازداشتی های اخیر، با چالش های متفاوتی روبه رو اســت. زهرا و هدی توحید و علیرضا خوشبخت، همسر زهرا، فعال های سیاسی و مدنی، از بازداشــتی های این روزها هستند که طبق گفت وگوی علی توحیدی، برادر هدی و زهرا، با «شــرق»، این افراد در چند مدت اخیر نه تنها فعالیت غیر قانونی نداشته اند، بلکه به طور کلی فعالیت خاصی هم نداشته اند.
علیرضا خوشبخت، زهرا و هدی توحیدی از نخستین کسانی بودند که پس از اتفاق های هفته های اخیر توسط نهاد های امنیتی دستگیر شدند. علی توحیدی در رابطه با وضعیت این ســه نفر از اعضای خانواده خود، به «شرق» می گوید: روند پرونده در درجه اول به این
شــکل بود که بعد از تفهیم اتهام بچه ها، به آنها گفته شده بوده بازداشت موقت ۱۰ روزه دارند، اما این قرار در حال تمدید اســت و تا امروز ۲۵ روز اســت که در بازداشــت هستند.


نکته دیگر این اســت که من با هدی در یک خانــه زندگی می کنم و از تمام رفت و آمدها و کارهای خواهرم با خبر بودم. به عنوان نزدیک ترین فرد به هدی، بعد از همســرش و طبق ارتباطــی که در خانواده با هم داریم، در واقع از تمــام فعالیت های هم با خبر بودیم. این بچه ها در چند وقت اخیر نه تنها فعالیت غیرقانونی نداشته اند، بلکه به طور کلی فعالیت خاصی هم نداشتند.


برادر زهرا و هدی توحیدی ادامه می دهد: با توجه به اینکه بازداشــت ۱۰ روزه در حال تمدید است، زمانی که وارد خانه شدند، گفته بودند برای پاره ای از توضیحات بچه ها بروند و بعد هم به خانه برمی گردند. اما در مکالمه اولیه علیرضا با ما، گفته بود بازداشت ۱۰ روزه
صادر شده است. همان موقع برداشت ما این بود که احتماال به خاطر اعتراضاتی که اتفاق افتاده، شاید به تصور خود نهادهای امنیتی می خواهند پیشگیری کنند. اما وقتی این قضیه تمدید می شود، برای ما هم عجیب است؛ چون این بچه ها کار خاصی هم نمی کردند.
توحیدی اضافه می کند: نه تنها برای خانواده خودم، بلکه برای همه دوستانشــان هم سؤال است که چرا این مسئله دارد ادامه پیدا می کند؟ در مکالمه آخری که علیرضا داشته، گفته هنوز بازجویی می شود و احتماال زهرا و هدی هم بازجویی می شوند. در کل این اتفاق
جدای از اینکه عجیب اســت، برای ما نگران کننده هم هســت. متأسفانه تا الان وکیل به پرونده دسترسی نداشته و طبق صحبت هایشان هنوز امکان ورود به دادسرا و دسترسی به پرونــده را پیدا نکرده اند، در حالی که زهرا در مکالماتش می گوید به وکیل بگویید دنبال کار من باشد و این بسیار نگران کننده است؛ چون وقتی ما بیرون از زندان هستیم، اطلاع کاملی از وضعیت آنان نداریم و نگران هستیم و وقتی در داخل زندان باشیم، این نگرانی چند برابر می شود. این پازل ها را که کنار هم می گذاریم، مثال زهرا می گوید وکیل دنبال کار من باشد،
در صورتی که امکان دسترسی به وکیل نمی دهند، همه اینها باعث نگرانی ما شده است. برادر این افراد اضافه می کند: واقعیت این اســت که همه آشنایان این افراد در حیرت هســتند که چرا این ســه نفر؟ این افراد که اصال رادیکال نبودنــد، حتی تفکر ضد خیابان
داشتند که خیابان تنها راه حل نیست، بلکه می تواند مخرب هم باشد. واقعا چرا بازداشت این بچه ها این قدر زمان برده اســت؟ در تماسی که علیرضا با مادرش داشته، گفته تفهیم اتهام شده و آن هم اجتماع و تبانی و اختالل در نظم عمومی بوده است، اما هر فردی که
با علیرضا آشنا باشــد از این تفهیم خنده اش می گیرد. به قول پدرم این فرد سه صبح هم در یک خیابان خلوت، پشــت چراغ قرمز می ایستد، چنین آدمی با وجود تفسیر خودشان، چطور باعث اختالل در نظم عمومی شده؟ در هر حال این تفهیم اتهام نگران کننده است.
توحیدی می گوید: الان ۱۰ روز اســت هدی تماس نداشته است. ایشان داروی خاصی مصرف نمی کند، اما همین داروهای ضد اضطراب و افســردگی اســت که قطع آن باعث بروز نشــانه ها می شــود و در تماس تلفنی گفته یک قلم از داروها را دریافت نمی کند که
ما نمی دانیم کدام اســت. این عدم اطالع درست از وضعیت بچه ها باعث نگرانی ماست.


تمام کارهای این بچه ها در بستر قانون و کامال شفاف بوده است. مثال نه با اکانت فیک کار می کردند و نه اصلا اهل چنین چیزی بودند. تمام نقدهایشــان را دلسوزانه بیان می کردند. اصلاح طلب هایی بودند که با دغدغه اصلاح مشکالت فعالیت می کردند. ما یک خانواده شهید هستیم. مثال دلسوزی فردی مثل مادربزرگم برای این انقالب را فقط خودش می داند اما این روزها شرایط را به شکلی کرده اند که ایشان با هر تأخیر من به خانه حالش بسیار بد می شود. واقعا حق این خانواده و این بچه ها چنین چیزی نیست. حداقل ملاقات حضوری بدهند تا مقدار اندکی از نگرانی این خانواده کم شود. الان هم زمان دفاعیه خواهرم زهرانزدیک اســت و برای این موقعیت زحمت فراوان کشــیده است و باید امکانی برای اینکه
بتواند کارهایش را انجام دهد، فراهم کنند.

مراسم چهلم مهسا امینی برگزار شد

روزنامه شرق در 5 آبان نوشت:

مراســم چهلمیــن روز درگذشــت مهســا امینــی، دختــر ۲۲ســالهای کــه پس از بازداشــت گشــت ارشــاد و انتقال به
بیمارســتان جان سپرد، دیروز در سقز با حضور بسیاری از مردم سقز و شــهرهای اطراف برگزار شد و همزمان برخی از شهرها
از جمله تهران شاهد ادامه اعتراضات به مرگ این دختر جوان و رفتار گشــت ارشــاد بود. طبق گزارش خبرنگار »شــرق« جو
ســنگینی از ابتدای صبح بر تهران حاکــم بود که درگیری میان مردم و نیروهای پلیس از ظهر دیروز به صورت پراکنده در نقاط
مختلف ادامه داشــت و با تاریکشدن هوا شدت گرفت. در این بین تجمع پزشکان در مقابل سازمان نظام پزشکی تهران بنا بر
آنچه از تصاویر منتشرشده به دست میآید، با برخورد مأموران همراه شــد که در نهایت قائممقام سازمان نظام پزشکی تهران
در واکنــش به ایــن حمله و آنچه او »تعدی به ســازمان نظام پزشــکی« خواند، اســتعفا داد. محمد رازی، قائممقام سازمان
نظام پزشــکی تهران از بازداشت یکی از پزشکان و »توهین« به او و رئیس سازمان نظام پزشکی خبر داد.
قائممقام سازمان نظام پزشکی تهران گفت: »نه تنها اجازه برگزاری تجمع را ندادند بلکه درهای ســازمان نظام پزشکی را
بسته و اجازه ورود هم به پزشکان ندادند«.
به گفتــه رازی، مأموران در پاســخ به درخواســت او برای آزادی یکی از پزشکان بازداشتشده به او »بیاحترامی« کرده و
همچنین به موید علویان صدر، رئیس نظام پزشــکی تهران هم »اسائه ادب« کردند.


دیروز برخالف آنچه که شــایعه شده بود قرار نیست مراسم چهلم مهســا امینی از ســوی خانواده برگزار شود، مراسمی با
حضور بسیاری از همشهریان او برپا شد. به گزارش ایسنا نزدیک به ۱۰ هزار نفر در مراســم چهلمین روز درگذشت مهسا امینی
شرکت کردند. البته فارس تعداد حاضران در مراسم را دو هزار نفــر تخمین زده بود. این جمعیت حاضر در مراســم چهلمین
روز درگذشــت مهســا امینی بعد از پایان مراسم در آرامستان، به سمت شهر ســقز و منازل خود حرکت کردند، اما طی مسیر
بازگشــت به واســطه تحرکات برخی از آنها و استقرارشان در خیابانهای شهر، فضا کمی ملتهب شد.

بــه گزارش ایســنا، از صبح دیروز همزمان بــا چهلمین روز درگذشــت مهســا امینی مردم ســقز و شــهرهای اطــراف در
جمعیتی که در حالــت حداکثری نزدیک به ۱۰ هزار نفر برآورد میشد، به ســمت محل دفن وی در آرامســتان آیچی حرکت کردنــد، حضــور ایــن جمعیت در مراســم از ســوی نیروهای انتظامی حاضر در محل و معابر شهر با مانعی مواجه نشد.
بیــن جمعیــت حاضــر در آرمســتان آیچــی و نیروهــای انتظامــی حاضــر در محل در طــول برگزاری مراســم چهلم
بر ســر مزار مهســا امینی درگیــری رخ نــداد، جمعیت حاضر اغلب شــعارهایی بــا گویش کردی ســر میدادنــد، برخی از
جمعیــت بــا آمادگی درگیری به ســمت شــهر حرکت کردند به نحــوی که یکــی از حاضــران پرچــم اقلیم کردســتان را
برافراشته بود.


با وجود آنکه از ســوی نیروهــای انتظامی ممانعتی جهت حضور افراد بر ســر مزار مهسا امینی وجود نداشت و جمعیت
بدون درگیری در آرامســتان آیچی حاضر شــده و بازگشتند، اما پلاکهــای برخی خودروهــای حاضر در آرامســتان که پس از
مراسم به سمت شهر حرکت کردند، گلمالی شده بود همچنین در بین جمعیت افرادی مشــاهده میشــد که چهــره خود را
پوشانده بودند.
در پایان مراسم آرامستان آیچی و بازگشت جمعیت به شهر ســقز، برخی افراد بنا داشتند به مرکز نظامی ارتش حمله کنند
که با ممانعت جمعی از مردم حاضر در مراسم پراکنده شدند. تعــداد محدودی از حاضران در چهلم مهســا امینی نیز در
ابتدای شهر سقز با نیروهای انتظامی درگیری داشتند که پس از آن پراکنده شده و به حاشیه شهر رفتند.
بعدازظهر دیروز )چهارشــنبه( عمده افراد حاضر در مراسم چهلم مهســا امینی به خانههــای خود بازگشــتند، اما برخی
همچنان در ســطح شهر سقز حضور داشــته به نحوی که این شــهر در بعدازظهر مراســم چهلم، فضایی ملتهب، اما بدون
درگیری را تجربه کرد.
به دنبال التهابــات و درگیریهای پراکنده به وجودآمده بعد از مراسم چهلم، به جهت مالحظات امنیتی اینترنت شهر سقز
قطع شد. با گذشــت 40 روز از مرگ این دختر جوان اعتراضات مردمی ادامــه دار بوده و همچنان خبــری از تغییر عملی و جدی برای
تعطیلی گشت ارشاد نیست.
از ســویی دیگر دانشــگاهها روزهای ملتهبی را پشــت سر گذاشــته اند و تعــداد بازداشــتیها چــه میان دانشــجویان و
دانش آمــوزان و چه مردم عــادی کم نبوده اســت؛ البته آمار دقیقی از بازداشتیها و حتی کشتههای حوادث اخیر هم منتشر
نشــده، اخیرا هم با شــروع محاکم که قرار اســت به اتهامات بازداشتشــدگان حوادث اخیر پرداخته شــود، خبری از آزادی
روزنامهنگاران زندانی نبوده است.

16 آبان

بمپور، ماهشهر، شادگان و مریوان دیروز صحنه حوادث جدید بود

هم میهن در 16 آبان نوشت:

درحالی‌که اواخر هفته گذشته کرج، آمل و شهرستان خاش شاهد بروز درگیریهای خشونت‌آمیز میان نهادهای انتظامی و مخالفان بود و سطح ناآرامی‌ها را افزایش داد، دیروز نیز اخباری از دو استان سیستان‌وبلوچستان و خوزستان منتشر شد که نگرانی‌ها از تشدید اقدامات مسلحانه در استانهای مرزی را افزایش داد. البته، آنطور که مسئولان انتظامی شهرستان بمپور (در استان سیستان‌وبلوچستان) اعلام کردند، درگیری در این منطقه ریشه در اختلافات شخصی داشته است، اما در جریان این درگیری چهار تن از کارکنان انتظامی به شهادت رسیدند. سرگرد علیرضا صیاد، فرمانده انتظامی شهرستان بمپور، دراین‌باره به پایگاه خبری پلیس اعلام کرد: «در ایستگاه انتظامی و حفاظت جاده‌‌‌ای محور ایرانشهر-بمپور حادثه‌ای رخ داد که منجر به شهادت چهار نفر از کارکنان انتظامی آن شهرستان شده است». وی اظهار داشت: «بررسی‌های اولیه نشان‌‌‌ می‌دهد اختلاف شخصی بین سرباز ضارب با یکی از سربازان منجر به تیراندازی ضارب و مداخله سایر کارکنان حاضر در مقر شد. متاسفانه این حادثه باعث شهادت سه نفر از کارکنان پایور و یک سرباز وظیفه شد». بنابراین گزارش، فرد ضارب توسط سایر عوامل حاضر در ایستگاه دستگیر و تحویل مراجع قضایی شده است. گفتنی است، شهرستان بمپور از شمال به بخش‌های حومه و بزمان شهرستان ایرانشهر، از مشرق به شهرستان سرباز و از جنوب به شهرستان نیک‌شهر و از مغرب به شهرستان کهنوج (در استان کرمان) محدود است.

حمله تروریستی در ماهشهر

از سوی دیگر، دیروز یک مقر نظامی در شهرستان ماهشهر در جنوب خوزستان مورد حمله تروریستی قرار گرفت. بنابر اعلام روابط عمومی و تبلیغات سپاه ولیعصر(عج) خوزستان، به دنبال این حمله در اقدام متقابل برای حفاظت از این مقر، به دو نفر تروریست راکب موتورسیکلت تیراندازی شد که منجر به مجروح شدن یکی از آنها شد و با وجود اقدامات پزشکی بر روی وی، جان باخت. اقدامات امنیتی و اطلاعاتی برای شناسایی و دستگیری نفر دوم در حال پیگیری است.

حمله به خودروی مدیر با گلوله جنگی

خوزستان بامداد دیروز شاهد حمله دیگری هم بود که طی آن، افراد ناشناسی در مسیر ارتباطی دارخوین به شادگان اقدام به تیراندازی به سمت خودروی شخصی سرپرست اداره گاز شهرستان شادگان کردند. خبرگزاری رسمی ایرنا دراین‌باره گزارش داد: «خودروی شخصی مدیر اداره گاز شادگان در جاده دارخوین به شادگان مورد حمله این افراد با شلیک بیش از ۱۰ گلوله جنگی (اسلحه کلاشینکف) قرار گرفت». مدیر اداره گاز شادگان که ایرج اصلانی نام دارد، ضمن تایید وقوع این حادثه به خبرنگار ایرنا گفت: «هنگام حرکت در محور ارتباطی دارخوین به شادگان، توسط افراد ناشناسی مورد حمله تیراندازی قرار گرفتم. در این حادثه، سرنشینان یک خودروی سواری(پژو ۴۰۵) از پشت و با استفاده از اسلحه کلاشینکف اقدام به تیراندازی به سمت خودروی من کردند. اما به‌رغم شلیک ۱۰ گلوله به سمت خودرو، آسیبی به من وارد نشد». وی افزود: «موضوع به مقامات قضائی و نیروی انتظامی منطقه اعلام و در حال پیگیری است، هرچند حمله‌کنندگان ناشناس و علت این اقدام آنها برایم مشخص نیست».

پیش از این، دفتر امام جمعه شادگان نیز جمعه‌شب (13آبان‌ماه) توسط دو راکب موتورسوار مورد هدف قرار گرفته بود. عبدالرحمن منصوری، امام جمعه شادگان، در توضیح جزئیات این حمله گفت: «جمعه‌شب جلسه‌‌‌ای با حضور گروه‌های فرهنگی و مذهبی شهرستان در محل دفتر امام جمعه برگزار شد که ساعت 22 و 20 صدای تیراندازی بلند شد. دو نفر راکب موتورسوار اقدام به تیراندازی کردند و با گلوله به تجهیزات دفتر خسارت وارد کردند ولی به لطف خداوند هیچ‌کدام از حاضران آسیب ندیدند». شورای تامین شهرستان علت حادثه و انگیزه تیراندازی به دفتر امام جمعه را در دست بررسی قرار داده است.

دستگیری عوامل یک تیم تروریستی

این درحالی است که یک تیم تروریستی که اعضای آن قصد اقدامات خرابکارانه را در خوزستان داشتند، پیش از انجام هرگونه اقدام تروریستی، توسط سازمان اطلاعات سپاه متلاشی شد. ایرنا به نقل از یک مقام آگاه گزارش داد: «برخی اعضای این تیم تروریستی که مورد حمایت یک کشور اروپایی بودند، دستگیر شدند». وی گفت: «براساس اعترافات اعضای دستگیرشده این گروه تروریستی، ترور برخی شخصیت‌های عرب و مردم در دستور کار آنها بوده است». این مقام آگاه گفته است: «کشته‌سازی و ایجاد اغتشاش در خوزستان همچون استانهای کردستان و سیستان و بلوچستان و تحریک قومیت‌ها از اهداف دشمنان برای دامنه‌دار کردن ناآرامی‌ها در کشور است».

ناآرامی در مریوان

این درحالی است که شهرستان مریوان (در استان کردستان) هم دیروز شاهد درگیری و ناآرامی‌هایی بود. این درگیری‌ها در پی خاکسپاری دختر کردی به نام نسرین قادری صورت گرفته است. دراین زمینه، فیلم‌هایی در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد که پس از خاکسپاری وی، معترضان اعتصاب و تجمع کردند و تعدادی از خیابان‌ها را بستند و شعارهایی علیه مسئولان سر دادند و نیروهای امنیتی هم برای متفرق کردن جمعیت به شلیک گاز اشک‌آور و تیراندازی هوایی دست زدند. اما پدر این بانوی ۳۵ساله مریوانی مرگ او را طبیعی و به دلیل بیماری اعلام کرد. پدر نسرین قادری که روز جمعه در منزلش در تهران فوت شد، ارتباط مرگ دخترش با ناآرامی‌های اخیر را تکذیب کرد و گفت: «دخترم بیماری زمینه‌‌‌ای داشت و به دلیل ابتلا به آنفلوآنزا، بیماری‌اش شدت پیدا کرد و فوت شد. دخترم تشنج داشت این روزها هم به آنفلوآنزا مبتلا شده بود. به همین دلیل هم فوت کرد، ضمن اینکه شب همان روز که فوت شد، پسرم (برادرش) تا ساعت ۱۲ شب پیش او بود و حتی ما هم با او تماس تلفنی داشتیم. فردای آن روز هرچه با دخترم تماس گرفتیم جوابی از او نشنیدیم، به ناچار از دختر دیگرم خواستم به منزل نسرین رفته و ما را از وضعیت او باخبر کند که وی نیز به همراه همسرش راهی منزل نسرین شدند. با مراجعه دختر و دامادم به در منزل نسرین بازهم هیچ خبری از او نشد. بنابراین، با هماهنگی یکی از همسایگان در خانه را شکسته و با پیکر بی‌جان او مواجه شدیم. دختر و دامادم بلافاصله با اورژانس و آگاهی تماس ‌گرفتند و جسد دخترم به پزشکی قانونی شهریار منتقل ‌شد». پیکر نسرین قادری روز شنبه پس از انجام تشریفات قانونی به زادگاهش منتقل و خاکسپاری شده بود.

عامل بستن آزادراه کرج – قزوین دستگیر شد

اما در رخدادی دیگر، روابط عمومی سپاه البرز اعلام کرد: «عامل اصلی که به تعرض و آسیب و سرقت سلاح سازمانی نیروهای فراجا و انسداد آزادراه کرج-قزوین مبادرت کرده و انتشار آن در فضای مجازی باعث ایجاد رعب و وحشت و همچنین تحریک احساسات مردم شده بود، دستگیر شد». این نهاد نظامی دیروز در اطلاعیه‌‌‌ای از «دستگیری تعدادی از عناصر اصلی انسداد آزادراه کرج قزوین، تعرض و آسیب و حمله به عوامل فراجا و همچنین سرقت سلاح سازمانی نیروی انتظامی» خبر داد. گفتنی است، همزمان با چهلم حدیث نجفی، از کشته‌شدگان اخیر، کرج و برخی آزادراه‌های متصل به آن روز پنج‌شنبه ۱۲ آبان شاهد درگیریهای خشونت‌بار بود.

تذکر در مجلس درباره حوادث خاش و زاهدان

اما ناآرامی‌های اخیر دیروز در مجلس هم بازتاب داشت. از جمله، معین‌الدین سعیدی، نماینده چابهار، در تذکری شفاهی با اشاره به اتفاقات ۸ مهر زاهدان و اتفاقات اخیر در خاش گفت: «بلوچستان مظلوم پاره تن ایران عزیز داغدار است؛ آن از جمعه خونین زاهدان و شهادت ده‌ها نمازگزار بی‌گناه و این از حادثه جانگداز خاش؛ احساسات مردمی که به تعبیر رهبری عزیز مرزداران غیور ایران هستند، جریحه‌دار شده است». وی با انتقاد از برخورد مسلحانه، خواستار همدردی مسئولان با مردم و مجازات عاملان این حوادث در هر لباس و جایگاهی شد. این نماینده مجلس با اشاره به آمار کشته‌شدگان ناآرامی‌های اخیر در بلوچستان اظهار کرد: «دشمن که کارش دشمنی است، پس هنر مسئولین کجاست؟ آبروی نظام را با چند مسئول نامسئول گره نزنید؛ آنانی که هم به مردم جفا کردند و هم به نظام؛ ندای مردم داغدار استان را بشنوید و از آنها دلجویی کنید». سعیدی همچنین خطاب به مردم سیستان و بلوچستان گفت: «مردم سرافراز، پیش‌شرط توسعه حفظ امنیت است؛ شما همواره با حفظ وحدت باعث ناامیدی دشمن خارجی بوده‌اید؛ در این آوردگاه سخت هم اجازه ندهید غفلت بر وحدت غلبه کند و به دشمن بگویید که آرزوی تجزیه ایران را به گور خواهد برد». این درحالی بود که برخی از نمایندگان مجلس از جمله علی خضریان، مجتبی توانگر، محمدتقی نقدعلی و تعداد دیگری از نمایندگان حین بیان تذکر سعیدی ضمن اعتراض به هیئت رئیسه خواستار بیان تذکر آئین‌نامه‌ای و همچنین ممانعت از ادامه صحبت نماینده چابهار شدند. عبدالرضا مصری، نایب رئیس مجلس، نیز که ریاست جلسه عصر دیروز را برعهده داشت، در واکنش به تذکر شفاهی نماینده چابهار گفت: «آقای سعیدی آیا وقتی که در منطقه یا محلی، گذشته از اینکه در چه منطقه جغرافیایی در ایران عزیز قرار گرفته، نیروی مسلح نیروی انتظامی ما حمله مسلحانه صورت می‌گیرد، شما می‌خواهید که برای آنها شیرینی پخش کنیم؟ آیا شما می‌خواهید که ما از کیان مملکت دفاع نکنیم و آیا می‌خواهید در مقابل کسانی که تجزیه ایران را در سر دارند، سر تعظیم فرود آوریم؟» وی تاکید کرد: «ما از ملت سیستان و بلوچستان دفاع می‌کنیم و دفاع نیروی انتظامی ما به خاطر عِرض و ناموس مردم سیستان و بلوچستان بوده است».

حکومت مقدار معتنابهی دلجویی تلمبار شده به ملت بدهکار است

سید علی میرفتاح در روزنامه اعتماد در 24 مهر نوشت:

یک. دل به امید صدایی که مگر در تو رسد/ ناله‌ها کرد در این کوه که فرهاد نکرد
دو.با یک قصه قرآنی شروع کنم من‌باب براعت استهلال. کلیم‌الله علیه‌السلام به قصد قربت، پیروانش را سی روز رها کرد و به میقات رفت. خداوند ده روز بر اعتکاف نبی‌اش بیفزود، بین امت و امام یک اربعین فاصله انداخت. سامری و دیگر اعاظم بنی‌اسرائیل همین غیبت را بهانه کردند، از خدای نادیدنی روبرگرداندند، به گوساله طلایی مشغول شدند. اگرچه سحر با معجزه پهلو نزند اما الحق والانصاف بنی‌اسرائیل عجلی ساختند که تماشایش کلاه از سر عقل می‌انداخت. خرابش نمی‌کردند در فهرست عجایب جهان می‌گنجید: صدا می‌داد، برق می‌زد، آغشته به ردپای جبرئیل بود، مغناطیسی داشت که بزرگ و کوچک را به خود می‌کشاند… هارون، وزیر موسی که برادرش بود، به اعتقاد مسلمان‌ها نبی هم بود، هر چه کرد و هرچه گفت نتوانست بیرق توحید را لااقل تا مراجعت اخوی برافراشته نگه دارد. تهدید و تشویقش کارساز نیفتاد، آه گرمش در آهن سرد سامری و اذنابش اثر نکرد. عاقبت، ناچار به شرک بنی‌اسرائیل تن داد. موسی که آمد، از دیدن چنین ارتجاعی خشمگین شد، آه از نهادش برآمد. ریش هارون را در مشت گرفت و ملامتش کرد. دوسر سوخته‌ها وضع و حال هارون را بیشتر و بهتر از بقیه درک می‌کنند: مغضوب دو طرف؛ بدهکار دو طرف؛ وامانده از دو طرف و… جواب «ها»ی موسی، «هو»ی هارون است که نه فقط شنیدنی که قابل تامل است. او موسی را نه نبی صدا می‌زند، نه برادر، نه کلیم، بلکه می‌گوید «ای پسر مادرم…». برادران جنگ کنند ابلهان باور، مع‌الوصف تاکید قرآن مجید بر جزئیات این مشاجره، سطح و اهمیت بحث را یادآورمان می‌شود. بنی‌اسرائیل بت بپرستند یا خدای احد واحد را نمی‌گویم مهم نیست، مهم است، اما، اما و هزار اما، بنی اسرائیل که سهل است، گر جمله کائنات کافر گردند، بر دامن کبریاش ننشیند گرد. فلذا در این ماجرا حقیقت دیگری نهفته است و دعوای این دو نبی، به چیزی سهمگین‌تر از عقبگرد یهودیان متواری از مصر راجع است. به جواب هارون دقت کنید: «ای پسر مادرم، ریشم را رها کن، سرم را مگیر و با من درشتی مکن. من ترسیدم که بگویی بین بنی‌اسرائیل تفرقه انداختی و سخن مرا پاس نداشتی.» سخت نیست که از سیاق آیه بفهمیم سخن موسی قبل از چله‌نشینی‌اش چه بوده که هارون می‌گوید ترسیدم بگویی آن را پاس نداشتی. نه فقط موسی، بلکه هر مرادی از تفرقه مریدانش می‌ترسد و از پاره‌پاره شدن یارانش بیمناک است. هارون در غیاب موسی وقتی زورش به گوساله و گوساله‌پرستان نمی‌رسد، وقتی تمهیداتش موثر نمی‌افتد، بنا بر مصلحت عمل می‌کند، برای جلوگیری از افسدی چون تفرقه، سامری فاسد را ندیده می‌انگارد. پیداست که شب‌های زیادی با خود کلنجار رفته، ماجراها و حرف‌ها را سبک سنگین کرده، دستورات موکد موسی را سرلوحه خود قرار داده، الاهم و فی‌الاهم کرده، دست آخر وحدت امت را بالای سر توحید نشانده. اشتباه نشود. من نه مفسر قرآنم و نه چنین استنباطی از این کمترین پذیرفته است. اتفاقا من به تفسیر حجت‌الاسلام قرائتی مراجعه کردم و تلویحا از زبان ایشان سخن گفتم. تفسیر آقای قرائتی قولی در میان اقوال نیست بلکه جایگاه طولانی‌اش در رسانه ملی به ما می‌فهماند که فهم و قرائت او از قرآن نزدیک‌ترین فهم و قرائت است به حاکمیت. بگذارید درست‌تر طرح بحث کنم تا روشن شود که چرا یادداشتم را با ماجرای گوساله سامری سرانداختم. بنیانگذار جمهوری اسلامی را عقیده بر این بود که حفظ نظام از اوجب واجبات است و بخصوص در یادداشت‌های اواخر عمرشان تصریح کردند که ولی فقیه می‌تواند احکام اولیه را بنا به مصالحی تعطیل کند. یکی از این مصالح که آقای قرائتی در تفسیر خود بدان اشاره می‌کنند همین وحدت امت است. کافی است در آرشیو تلویزیون سرچ کنید تا تفسیر آیه 94 سوره طه را بشنوید و بدانید که وحدت از توحید هم ضروری‌تر است. این سخن معارضان و منتقدانی هم دارد. ازجمله جناب استاد ملکیان به شدت با این نوع وحدت مسئله دارند صریحا هم آن را گفته‌اند. علمای دیگر هم نظر مخالف‌شان را کتمان نکرده‌اند اما چیزی که در این بحث برای ما مهم است گرایش اصلی حکومتی است که پس از تجربه‌ای هشت- ده ساله، برای عبور از موانع فقهی و شرعی شورای تشخیص مصلحت بنا گذاشت. حوصله کنید یک‌بار دیگر نامه امام را به رییس‌جمهور وقت بخوانید تا بدانید دایره  مصلحت در ذهن ایشان چه شعاعی داشته و تا کجا پیش می‌رفته. وقتی حکومت نسبت به توحید و حج و بعضی شعائر اسلامی چنین موضعی داشته باشد آیا سخت است که حجاب را در مسیر تازه‌ای بیندازد و چنین مهمی را در پای اهمی که قوام حکومت به آن بند است ندیده بینگارد؟ من نه فقیهم و نه اصلا در این باب بحث فقهی می‌کنم. اشاره‌ام به بحث تفسیری قصه بنی‌اسرائیل هم صرفا از این باب بود که بگویم در ذهن بنیانگذار جمهوری اسلامی اختیار حاکم تا کجاست و ارزش و اهمیت مصلحت از چه درجه‌ای برخوردار است. فلذا نه تنها بن‌بستی نیست بلکه می‌توان برای پرهیز از تفرقه و رسیدن به وحدت کلمه از هر مانع و رادعی گذشت. اگر بخواهید حقیقت مسئله حجاب را در جمهوری اسلامی دریابید لازم است گزارش‌های پژوهشی معتبر را ببینید تا حقیقت سهمناک آن برایتان آشکار شود.
سه. آیا جمهوری اسلامی حکومتی ایدئولوژیک است و در سیاست‌ها و برنامه‌هایش عقیده را بر مصالح و منافع ملی ترجیح می‌دهد؟ مهم‌ترین حرفی که منتقدان جمهوری اسلامی می‌گویند همین است که اینجا منافع و مصالح ایران در پای ایدئولوژی قربانی می‌شود. اماره‌ها و نشانه‌هایی هم وجود دارد که ارزش و اهمیت ایدئولوژی دینی/ اسلامی/ شیعی را یادآور می‌شود. اما اگر به عنوان یک ناظر بی‌طرف به سیاست‌ها و روش‌ها و شعارهای نظام نگاه کنید اتفاقا می‌بینید که تا حدود زیادی با حکومتی واقع‌گرا بلکه عملگرا روبرو هستید. خاصه در مناسبات بین‌المللی چندان خبری از بایدها و نبایدهای ایدئولوژیک نیست. در این وادی جمهوری اسلامی نه تنها با غیر شیعیان دست برادری می‌دهد بلکه متحد غیر مسلمان‌ها، یک پله بالاتر متحد خدانشناس‌ها هم هست. 
من به عنوان یک ایرانی در این زمینه حکومت را برای عملگرا بودن تحسین می‌کنم و از اینکه فرضا به دام اسلامگرایان منطقه نمی‌افتد خوشحالم. همین اتحاد ژئوپلتیک ایران با چین کمونیست و روسیه خدانشناس و ونزوئلای چپ  خود گواه آن است که حکومت مصالح دیگری را بر گرایش‌های عقیدتی ترجیح می‌دهد. فقط بحث اتحاد با چپ‌ها نیست. همین جمهوری اسلامی، بیست سال جلوتر از این با امریکا همدستی کرد که صدام و طالبان را کنار بزند. نمونه‌های دیگری هم در خاطرم هست که موید این ادعاست که این نظام چندان هم ایدئولوژیک رفتار نمی‌کند. عرض من این نیست که سیاست بین‌المللی جمهوری اسلامی خبط و خطا ندارد و بر منهج صحیحی پیش می‌رود. نه. موقعیتش پیش بیاید من هم آن‌قدری که عقلم می‌رسد، به سهم خود به این سیاست‌ها منتقدم. مع‌الوصف عملگرا بودنش را می‌ستایم و امیدوار در مواجهه با اروپا و هم همین‌قدر واقع‌بین و پراگماتیست باشد. اما انتقاد اصلی‌ام به نظام این است که چرا در داخل مرزها مصلحت‌اندیشی نمی‌کند و چرا علی‌رغم انذارهای دلسوزانه و سابقه و واقعیت عیان این سرزمین همه چیز را با شدت و غلظت رنگ ایدئولوژی می‌زند. در داخل چنان دوز ایدئولوژی را بالا برده‌اند که در این سال‌های اخیر ناچار مرحوم هاشمی را هم از قطار انقلاب به بیرون انداخته‌اند. جایی که هاشمی از انقلاب طرد شود آیا جایی برای دختران شل‌حجاب می‌ماند؟  

در همین نظام مردان واقع‌بینی هستند که سید حسن نصرالله را می‌ستایند و علنا بر او درود می‌فرستند که تنگ‌نظری نمی‌کند و در برابر جبهه اسرائیل و امریکا یارانش را به بهانه‌های واهی از دست نمی‌دهد. در حزب الله لبنان هم محجبه داریم و هم بی‌حجاب افراطی. با این حال سید حسن نصرالله درِ حزب‌الله را به روی هیچ لبنانی‌ای نبسته، دست رد به سینه دختران و پسران آلامد لبنانی نزده. دست راستش زیر سر اعاظم قوم ما که هم‌اکنون به سعه صدرشان محتاجیم. خدا خدا می‌کنیم که مقامات بلندپایه در این موقعیت خطیر قدری به مشرب خود وسعت بیشتری بدهند و بر سر همه دست پدری بکشند. منتها یقین کنید با این تیغی که استادان معزز دست گرفته‌اند و هرکسی را به اتهامی از لیست انقلابی‌ها خط می‌زنند تهش کسی و چیزی نمی‌ماند که بخواهند با استکبار جهانی دربیفتند. در افتادن با استکبار جهانی و نظام سلطه ابزار و لوازمی می‌خواهد که اولینش همین سعه صدر و پذیرفتن هر کسی است که شناسنامه ایرانی دارد. این مملکت همانقدری که مال بسیجی‌هاست مال طرف مقابلشان هم هست. همانقدری که محجبه‌ها از این کشور سهم می‌برند طرف مقابلشان هم صاحب حق است. خدایی و دنیایی با هر متر و معیاری که بسنجید، نه فقط به لحاظ مصلحت‌سنجی حذف طرف مقابل کار غلطی است بلکه به لحاظ حقوقی هم کسی نمی‌تواند حق دیگری را تضییع کند. این مملکت ملک مشاع هشتاد میلیون ایرانی است با گرایش‌های مختلف. اگر این طرفی‌ها سهم دارند از خیابان و رسانه و آسمان و هوا و پول و شغل، طرف مقابلشان هم دارند. زبان ما مو درآورد که بگوییم به بهانه‌های واهی نمی‌شود حق دیگری را ضایع کرد یا ندیده‌اش گرفت. بگیری سر از روزن برآرد کار هم دست خودش می‌دهد و هم دست تو. وقت حرف تکراری نیست، وقت گله‌گذاری هم نداریم. یک کلام ختم کلام. وقتی می‌گوییم ایران متعلق است به همه ایرانی‌ها منظورمان فقط خاک و جنگل وآسفالت نیست. اینها هم هست اما «ما» شرعا و عرفا باید که در دولت و مجلس و صدا و سیما سهم داشته باشیم که متاسفانه نداریم. یعنی نگذاشتند که داشته باشند. امروز ایرانیان بسیاری را می‌شناسیم که نه نماینده‌ای در مجلس دارند نه سهمی در دولت و نه حقی در رسانه‌ها. تعجب نکنید اگر در این شلوغی «دیگران» بیایند و صدای بی‌صداها شوند. این وسط شیاطینی به کمین نشسته‌اند که از آب گل‌آلود ماهی بگیرند و کار پلید خود را پیش ببرند. چرا نگیرند و نبرند؟ برای همین حق بدهید که در این اوضاع و احوال پیچیده تعجبم بیشتر ‌شود وقتی ببینم که در چنین موقعیتی کماکان بر طبل حذف و تمامیت‌خواهی و عجب و خود بنیادی کوبیده می‌شود و… نمونه بارز این حذف و تمامیت‌خواهی را در صدا و سیما به‌وضوح هرچه تمام‌تر می‌شود دید. مرحوم بازرگان به مزاح می‌گفت رهبر اولیه انقلاب اسلامی محمدرضاشاه بود که با استبداد و تنگ‌نظری‌اش راه را بر انقلابیون هموار کرد. امروز هم اگر می‌بینید مردم پای شبکه‌های سعودی می‌نشینند و سفره جلوی تلویزیون دولتی انگلیس می‌اندازند دلیلش این است که تلویزیون خودمان جلوتر اینها را از خود و از نظام تارانده و با تنگ‌نظری و خود محوری سهم دیگران را به نام خود زده، حقشان را پامال کرده. بزرگ‌ترین شاعر معاصر ایران مرحوم سایه بود که هم مردم دوستش داشتند هم به معنی واقعی کلمه مردمی بود. برای انقلاب مردم هم دردمندانه شعر گفت که اتفاقا جزو بهترین سرودهای انقلاب ماندگار شده‌اند . مع‌ذلک سهم سایه در رسانه ملی چقدر بود؟ صفر. سهم استاد شفیعی کدکنی از رسانه ملی چقدر است؟ صفر. سهم مرحوم باستانی پاریزی از تلویزیون و رادیو چقدر بود؟ سهم دکتر موحد؟ سهم… باز هم نام ببرم؟ ما کم شاعر و متفکر و ادیب و فیلسوف و دانشمند نداریم اما هربار که گذرتان به رسانه ملی می‌افتد از بد حادثه چهره‌های تکراری و ملال‌آوری می‌بینید که هرآنکه جز خود را منکوب می‌کنند و به راحتی آب خوردن به دیگران بد می‌گویند و حقشان را می‌خورند، تهمت می‌زنند و… می‌گویند استکبار جهانی با تمام قوا به میدان آمده تا با ایران بستیزد. سلمنا. من هم می‌فهمم که امپریالیسم همه وزن تاریخی‌ و سیاسی و اقتصادی‌اش را روی تن و بدن نحیف ما انداخته تا استقامت‌مان را درهم شکند. منتها تعجبم از این بابت است که آیا با این رسانه‌های بیننده ستیز می‌شود به جنگ امپریالیسم رفت؟ آیا با این رسانه‌ها می‌شود در برابر جنگ هیبریدی نظام سلطه قد علم کرد؟ صریح باشم که وقت صراحت است. آیا با فروغی و رائفی پور و اذناب و انصارشان می‌خواهید به جنگ استکبار جهانی بروید؟
چهار. جمهوری اسلامی با دوستان داخلی‌اش خوب تا نمی‌کند. سهل است. آنها را به هر دلیلی از خود می‌رنجاند. جاهایی مثل بعضی روزنامه‌ها و رسانه‌ها و نهادها ساخته شده‌اند برای اینکه دوست را یک شبه تبدیل به دشمن کنند،‌ انصافا هم در این کار توفیقی بس عظیم دارند. در شعار البته دم از جذب حداکثری می‌زنند اما کیست که نداند کار اصلی بعضی‌ها، شغل بعضی‌ها، ماموریت‌شان همین دفع حداکثری است. این معدود دوستانی که مانده‌اند حقیقتا جای تقدیر و تشکر دارد که علی‌رغم جور و جفاهایی که دیده‌اند هنوز به جبهه دشمن نپیوسته‌اند. با این حال عمده دوستانی که ردای رسمی دفاع بر دوش می‌اندازند و وظیفه اداری‌شان دوستی است، دوستی‌شان چندان ارزش و فایده‌ای ندارد. دوستی که حقوق‌بگیر باشد و دفاعش منوط به ردیف بودجه باشد همین بهتر که دفاع نکند. مرحوم شهریار درباره سیدالشهدا شعری دارد که می‌خواهم از آن اقتباس لفظی کنم و آن را در وصف نظام به کار ببرم: دوستانش بی‌وفا و دشمنانش بی‌امان/ با کدامین سر کند مشکل دوتا دارد حسین. و البته مشکل دوتا دارد نظام. بخوان صدتا. هزارتا. 
پنج. وسط دعوا حلوا خیر نمی‌کنند. عرصه دعوای خیابانی جایی است که دست‌ها و زبان‌های بی‌قرار به جنبش درمی‌آیند تا نگفتنی‌ها را بگویند و نکردنی‌ها را بکنند. در این میان چیزی که بیش از بقیه به چشم و گوش می‌رسد حجم فوق‌العاده بی‌ادبی و بی‌نزاکتی است. حجم رو به فزونی رکاکت کلامی و یدی هر وطن‌پرستی را به واهمه می‌اندازد. در کمال شرمساری هم این‌طرفی‌ها و هم آن‌طرفی‌ها حیا را خورده‌اند آبرو را قی کرده‌اند. بچه مدرسه‌ای‌ها چیزهایی می‌گویند و نشان می‌دهند که من جنوب شهری شرمم می‌آید از شنیدن و دیدنش. مع‌الاسف اینجا هم جایی است که باید تیر ملامتم را به نهادهای فرهنگی و آموزش و پرورش و صدا و سیمای علیه ماعلیه نشانه بروم. از قدیم گفته‌اند هرچقدر پول بدهید همان‌قدر آش می‌خورید. شما به من بگویید در این سال‌ها چقدر برای ادب هزینه کردید تا بگویم چیزی که پیش آمده شایسته است که هزار بار بدتر از این باشد. باز هم دم خانواده‌ها گرم که هنوز تتمه‌ای از ادب و نزاکت باقی گذاشته‌اند و گه‌گدار به نشانه اعتراض جلوی بچه‌ها لبی گاز می‌گیرند وگرنه در آموزش و پرورش، در رسانه ملی، در رسانه‌های رسمی، در برنامه‌های فرهنگی، گزارش بدهند بگویند از این بودجه‌هایی که مصرف کردند چه تمهیدی برای ادب و اخلاق اندیشیدند و چه کردند. چه بذری کشته‌ایم که حالا می‌خواهیم ادب درو کنیم؟ چه تلاشی کردیم که حالا در موضع ناصح مودب می‌نشینیم و متوقع ادب طرفین درگیر شده‌ایم. از خدا جوییم توفیق ادب/ بی‌ادب محروم ماند از لطف رب. ما بابت همین بی‌ادبی فراگیر چیزی نمانده زبانم لال، خاکم به دهن، محروم شویم از لطف ربی که بیش از هر زمان دیگری به خیرش نیازمندیم. ادب و آزادگی عدل دینداری‌اند اما ما نه برای اولی کاری کردیم و نه برای دومی. برای سومی هم البته گرفتار ظاهر شدیم و در ظاهر گیر کردیم.
شش. حرف زیاد است و حوصله کم. گوشی برای شنیدن نیست، من هم متوهم نیستم که با چهارتا کلمه راهی پیش پای ملت بگذارم. روز روزش روی یخ می‌نوشتم و به آفتاب می‌سپردم، حالا که شب تار است. شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل… منتها دلم نمی‌آید که بعضی گفتنی‌ها را نگویم. گفتنی‌هایی که البته از فرط تکرار ملال‌آور شده‌اند و از چشم افتاده‌اند. منتها چاره چیست؟ بعضی چیزها را به هزار زبان باید گفت و شنید و مداوما یادآوری‌اش کرد. بعضی حرف‌ها تذکرش واجب است و نگفتنش موجب ضمان. سعدی فرمایش‌هایی دارد که کهنه نمی‌شوند. خصوصا جملاتی که رنگ و بوی سیاسی دارند همچنان تازه و باطراوتند. در جایی به مناسبتی می‌فرماید خرابی کند مرد شمشیرزن/ نه چندان که دود دل پیرزن.این را باید با آب طلا نوشت بر سردر دولت جمهوری اسلامی آویخت تا بداند که منجنیق آه مظلومان به صبح/ سخت گیرد ظالمان را در حصار. از منجنیق ترامپ و تحریم و جنگ باید ترسید و راه‌شان را سد کرد اما ترس اصلی در برابر دود دل پیرزنان و پیرمردانی است که در حقشان جفا صورت گرفته. عقل حکم می‌کند که جلوی تحریم و زورگویی امریکا بایستیم و دسیسه‌هاشان را نقش برآب کنیم. منتها این دسیسه‌ها در برابر آه مظلومان چیزی نیست که نگران‌مان کند. می‌دانید چه چیزی باعث نگرانی است؟ آه مادری که وقتی جگرگوشه‌اش می‌میرد کسی از طرف حکومت بلد نیست از او دلجویی کند. می‌دانید چه بمب و موشکی کارساز است؟ بدترین بمب و موشک آه گرمی است که از سینه سرد مظلوم بیرون بیاید و به کیوان بر شود. تحریم اصلی گریه پدری است که دختر دسته‌گلش پرپر شده و نمی‌داند با دل بی‌قرارش چه کند. حکومت مقدار معتنابهی دلجویی تلمبار شده به ملت بدهکار است که اگر هرچه زودتر صاف نکند گرفتارش می‌کند. این وسط صد البته شیاطین در کمینند تا مظلومان را مصادره کنند و به جبهه طرف مقابل‌شان ببرند که کرده‌اند و برده‌اند. علیکم به دلجویی. علیکم به دلجویی… همین بایدن گرفتار زوال عقل، گیرم از روی ریا، جلوی پسر جرج فلوید زانو زد و عذر خواست و غائله را خواباند. پس ریای شیخ به ز اخلاص ما/ کان بصیرت باشد و این از عمی. ما نه تنها دلجویی نمی‌کنیم که نمک بر زخم‌های ملت می‌پاشیم. دلجویی آداب دارد. راه دارد. روش دارد. نیازی به قربان‌صدقه‌های بی‌مبنا نیست. با حلوا حلوا دهن کسی شیرین نمی‌شود. همه ما کام‌مان تلخ است. گویی همه تلخکامان عالم را گرد هم جمع کرده‌اند تا داد خود از کهتر و  مهتر بستانند…
هفت. حکومت کردن بر مردمی که موبایل و ماهواره دارند سخت است نیاز به هوش و ذکاوت دارد. نیاز به زیرکی و خرد دارد. دهه شصت چشم و گوش ما بسته بود، توقع‌مان هم کم. حاکمان هم اینی نبودند که الآن شده‌اند. بی‌جهت نیست که دهه شصت تبدیل به نوستالژی شده. حقیقتا در دو طرف ماجرا صفایی بود که کارها را بر همه آسان می‌کرد. اما الآن از یک طرف چشم و گوش ما باز شده، توقع‌مان بالا رفته، ارتباطات‌مان فراگیر شده، دنیا نیز جلوی چشم‌مان عوض شده و تغییر کرده، ‌از طرف دیگر اما بعضی از ارکان حکومت هنوز تغییر نکرده‌اند میل تغییر هم ندارند نیازش را هم حس نمی‌کنند. حکایت همان راننده‌ای است که گفت جاده پیچید و من نپیچیدم. اما این وسط یک بلای علیحده هم سرمان آمده. ما مردم کامروایی نیستیم. به هر دلیلی نشد، نگذاشتند، نخواستند که کامروا شویم. ما به کرات و متناوبا گرفتار ناکامی‌ بلکه تلخکامی شده‌ایم. از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود. در هر عرصه‌ای که وارد شدیم خیلی زود سرمان به دیوار خورد و برگشتیم همان‌جا که بودیم. هر کاری خواستیم بکنیم نشد. هر ایده‌ای که در سر داشتیم به طاق نسیان کوبیدندش. حکومت بر تلخکامان کار ساده‌ای نیست. به‌ویژه ترسناک است اگر تلخکامان راه اصلاح را درست یا غلط مسدود بیابند و افق روشنی در مقابل خود نبینند. شعار بی‌ربط که نمی‌خواهیم بدهیم. راه اصلاح چندان باز نیست، خاصه اینکه دروازه‌بانانی بر روزنه‌های آن نشانده‌اند که نگذارند اتفاقی بیفتد. اما از سر صدق و درد به خودم و به شما – چه این‌طرفی و چه آن‌طرفی- عرض می‌کنم، متواضعانه و از سر خاکساری عرض می‌کنم که ما راهی جز اصلاح نداریم. تلخ‌کام یا ناکام راهی جز اصلاح وجود ندارد. راهش بسته‌است؟ چاره چیست؟ هر کسی در هر لباسی و از هر زبانی که بگوید طومار اصلاح برچیده شده و باید به روش دیگری عمل کرد و راه دیگری رفت شک نکنید که خیرخواه این آب و خاک نیست. نگاهی به جهان پیرامون‌مان بیندازید تا حساب کار دست‌تان بیاید که چاره‌ای جز اصلاح نداریم. اگر بسته است بازش کنیم. اگر بر آن گره کور زده‌اند با دندان بازش کنیم، اما بدانیم که راهی نداریم جز باز کردن راه اصلاح. 

عضو مجمع نمايندگان استان اردبيل درباره حوادث اين شهر: روايت مردم با روايت مسوولان تفاوت دارد

مهدي بيك‌اوغلي در اعتماد در 24 مهر نوشت:

روز گذشته و همزمان با اخبار ضد و نقيضي كه درباره برخورد آموزش و پرورش اردبيل با دانش‌آموزان منتقد يكي از مدارس اين شهر منتشر مي‌شد، سيدغني نظري، عضو مجمع نمايندگان استان اردبيل در جريان گفت‌وگو با «اعتماد» نه اين اخبار را تاييد كرد و نه حاضر شد اين اخبار را تكذيب كند. اخباري كه نشان مي‌دهد مسوولان اداره آموزش و پرورش استان اردبيل در مواجهه با برخي انتقادات دانش‌آموزان يكي از مدارس، اقداماتي را صورت داده‌اند كه باعث اعتراض بيشتر خانواده‌هاي آنان و بروز مشكلات جدي براي برخي دانش‌آموزان شده است. اين نماينده در عين حال با انتقاد از رفتارهاي سلبي مسوولان آموزش و پرورش با دانش‌آموزان، اين روند را باعث گريزان شدن نسل آينده كشور از گفتماني مي‌داند كه براي ترويج و به بار نشستن آن خون‌هاي فراواني ريخته شده و تلاش‌هاي بسياري صورت گرفته است. نظري در ادامه اين گفت‌وگو با انتقاد از نيروي انتظامي به دليل شكايت از نمايندگان به خاطر اظهارات انتقادي‌شان، اين روند را باعث بروز مشكلات جدي در آينده مي‌داند. نظري در پاسخ به اين پرسش كه به نظر شما براي حل اين بحران چه رويكردي بايد در پيش گرفته مي‌شد،گفته: «از همان آغاز افراد مقصر در اين حادثه بايد شناسايي و به مردم معرفي مي‌شدند. خاطيان به مجازات مي‌رسيدند و از مردم عذرخواهي مي‌شد. در حالي كه حتي يك مقام مسوول هم حاضر به عذرخواهي نشد.»

   ‌امروز خبرهاي ضد و نقيضي از اردبيل در خصوص برخورد با دانش‌آموزان به گوش مي‌رسد، خبرهايي كه التهاب زيادي در افكار عمومي ايرانيان ايجاد كرده. شما به عنوان نماينده‌اي كه دريكي از حوزه‌هاي انتخابيه استان اردبيل فعاليت داريد، اين خبرها را تاييد مي‌كنيد؟
راستش اين اخبار مربوط به حوزه انتخابيه من نيست و دوستان نماينده ديگر در حوزه انتخابيه شهر اردبيل ممكن است از من به خاطر اظهارنظر در اين خصوص ناراحت شوند.
  ‌به هر حال شما عضو مجمع نمايندگان استان اردبيل هستيد؟
من با مسوولان آموزش و پرورش اردبيل و مسوولان انتظامي اين استان صحبت كردم؛ صحبت‌هاي ضد و نقيضي مطرح مي‌كنند به گونه‌اي كه حتي من نماينده نمي‌توانم به صراحت اصل موضوع را تاييد يا تكذيب كنم. مردم چيزي مي‌گويند، مسوولان چيز ديگري را مطرح مي‌كنند. از سوي ديگر دوستان نماينده ديگر ممكن است از دست من ناراحت شوند، بهتر است با ديگر نمايندگان صحبت كنيد.
  ‌نمايندگان اردبيل به تماس‌هاي ما پاسخ نمي‌دهند؛ متاسفانه ساعت‌هاست كه تلاش مي‌كنيم تماس برقرار كنيم كه بي‌نتيجه بوده است. اما فارغ از موضوع اخير در يكي از مدارس شاهد اردبيل، نظر شما درباره اصل صحبت‌هاي استاندار اردبيل و مسوولان آموزش و پرورش درباره برخوردهاي سلبي با دانش‌آموزان اين شهر چيست؟
دانش‌آموزان آينده‌سازان كشور هستند و هرگونه رفتار تند و سلبي با آنها اشتباه مسلم است. حتي اگر خطايي نيز از سوي دانش‌آموزي سر بزند و انتقادات تندي مطرح كند، مديران اين حوزه حق ندارند با رفتارهاي سلبي با آنها برخورد كنند. البته همان طور كه گفتم روايت مديران آموزش و پرورش با روايت مردم متفاوت است.
  ‌مسوولان آموزش و پرورش استان اردبيل به شما چه گفتند؟
من با مديركل آموزش و پرورش استان صحبت كردم؛ مي‌گويد يكي از دانش‌آموزان اين مدرسه دچار مشكل جسمي شده، بعد مدرسه براي كمك با اورژانس تماس گرفته تا اين دانش‌آموز را به بيمارستان منتقل كند. در اين ميان برخي افراد از لحظه حضور اورژانس در مدرسه فيلمي گرفته و در شبكه‌هاي اجتماعي اعلام مي‌شود كه به دليل رفتارهاي خشن ماموران با دانش‌آموزان، اين فرد به بيمارستان منتقل شده است و… البته من چون خودم در اين صحنه حضور نداشتم، نمي‌توانم اين روايت را تاييد كنم يا نظر كارشناسي در رد يا قبول آن بدهم.
  ‌به هر حال وزير آموزش و پرورش مدتي قبل اعلام كرده كه دانش‌آموزان منتقد به مراكز اصلاح و تربيت اعزام مي‌شوند. استاندار اردبيل هم تلويحا برخورد با دانش‌آموزان به خاطر برخي شعارها را تاييد كرده‌اند.
اين بچه‌ها دست‌پرورده همين سيستم آموزشي هستند؛ اگر نقدي بر رفتار آنها باشد، نشانه شكست يك ساختار آموزشي است. مواجهه با دانش‌آموزان و اساسا جوانان بايد آرام، علمي و كارشناسي شده باشد. بايد از كساني كه رفتارهاي تند را با دانش‌آموزان ترويج مي‌كنند، پرسيد آيا در خانه خود با فرزندشان هم همين طور رفتار مي‌كنند؟ وزير آموزش و پرورش مدبرانه صحبت نكرده و اعزام دانش‌آموزان به مراكز اصلاح و تربيت اشتباه محض است. اگر قرار باشد كسي به مراكز اصلاح و تربيت برود، اين مسوولان بي‌تدبير ما هستند. ما نبايد جوانان‌مان را با دست خودمان از سيستم بيزار كنيم.
  ‌با اين وضعيت آيا مجلس نمي‌خواهد به اين بي‌تدبيري‌ها ورود كند؟
طي روزهاي اخير شكايتي از سوي مسوولان نيروي انتظامي عليه 4 نفر از نمايندگان به دليل اظهارنظرهايي كه بابت گشت ارشاد داشتند، صورت گرفته است. بر اساس اصل 86 قانون اساسي، نمايندگان در اظهارنظرهاي‌شان آزادي كامل دارند و نمي‌توان نماينده‌اي را به دليل صحبت‌هايش مورد پيگرد قرار داد. اما شرايط در كشور به گونه‌اي شده كه حتي اجازه اظهارنظر به نمايندگان نيز داده نمي‌شود. در اين شرايط نماينده‌اي كه بايد حرف مردم را بزند، چگونه مي‌تواند به وظايف خود عمل كند؟ برخي افراد و جريانات به دنبال ذبح آزادي‌هاي مجلس هستند. من اين موضوع را در قالب تذكر حتما در صحن مطرح خواهم كرد. وقتي نماينده نمي‌تواند آزادانه مطالبات مردم را دنبال كند، چگونه مي‌توان ادعا كرد كه مردم در بيان اعتراضات خود با محدوديتي مواجه نيستند؟ كار از مردم عادي گذشته است و برخي افراد و جريانات به دنبال ايجاد محدوديت‌هاي خشن در مدارس هستند. اين رويكردهاي خشن و تند نه منشا قانوني دارند و نه از ريشه‌هاي شرعي برخوردارند. اخيرا در شهرستان حوزه انتخابيه من قرار بود كنسرتي برگزار شود؛ به اندازه‌اي براي اخذ مجوز اين افراد سختگيري شده بود كه به شوخي مي‌گفتند فقط مجوز اداره آب و فاضلاب را نخواسته بودند! اين افراد با من تماس گرفتند و پس از كمك من، بدون هيچ مشكلي اين كنسرت برگزار شد. هزاران نفر از مردم منطقه لحظات شادي را در كنار هم گذراندند، بدون اينكه مشكلي پيش بيايد. اين روند سلبي در حوزه‌هاي مختلف فرهنگي، هنري، اجتماعي، ارتباطي و… وجود دارد و منشا خسارت‌هاي فراواني است.
  ‌محل بيان اين مطالبات و اين مشكلات كجاست؟ چگونه مي‌توان سياستگذاران را متوجه اين اشتباهات كرد؟ خيابان كه نمي‌شود، انتخابات هم ردصلاحيت‌ها وجود دارد، رسانه‌ها هم كه محدود شده‌اند و… محل طرح اين مطالبات كجاست؟
متاسفانه صدا و سيما به‌رغم صرف هزاران ميليارد بودجه، عملكرد ضعيفي داشته است. شما نگاه كنيد، كارشناسان حاضر در برنامه‌هاي صدا و سيما، محدود شده‌اند به حسين شريعتمداري، فواد ايزدي، هاشمي گلپايگاني و يكي دو چهره ديگر. اين در حالي است كه هزاران كارشناس برجسته در حوزه‌هاي جامعه‌شناسي، علوم سياسي، ديپلماسي، روانشناسي، علوم تربيتي و… در كشورمان وجود دارند اما باز هم كارشناسان مدعو در صدا و سيما حسين شريعتمداري و فواد ايزدي هستند. من به شخصيت اين افراد كاري ندارم؛ ولي مگر مي‌شود فردي مثل فواد ايزدي هم در زمينه سياست خارجي اظهارنظر كند، هم براي تحليل حوادث اجتماعي دعوت شود، هم درباره لبنان حرف بزند و هم درباره روانشناسي و…؟ از سوي ديگر نيروي انتظامي هم از نمايندگان منتقد شكايت مي‌كند تا دهان مجلس و نماينده بسته شود. من فردا هم به وزارت كشور، هم به نيروي انتظامي و هم به ساير مسوولان تذكر مي‌دهم كه اين رفتارها را پايان بدهند. اين روند بايد پايان داده شود بايد اجازه داده شود صداهاي مختلف در كشور طرح شوند.
  ‌در حوادث اعتراضي اخير به نظر شما چطور مي‌شد تدبير كرد و موضوع را جمع كرد؟
از همان آغاز افراد مقصر در اين حادثه بايد شناسايي و به مردم معرفي مي‌شدند. خاطيان به مجازات مي‌رسيدند و از مردم عذرخواهي مي‌شد. در حالي كه حتي يك مقام مسوول هم حاضر به عذرخواهي نشد. آقاي ضرغامي حرف خوبي زد و گفت: «مردم اگر نخوان امر به معروف بشن، چه كسي را بايد ببينند؟» اين حرف شايد حرف بسياري از ايرانيان باشد. من به معاون فرمانده نيروي انتظامي گفتم، اگر به چند حادثه ابتدايي مرتبط با گشت ارشاد مانند حادثه‌اي كه در آن مادري فرياد مي‌زد، دختر مريضش را به گشت ارشاد نبرند، توجه مي‌شد مشكلات بعدي در كشور شكل نمي‌گرفتند. 
  ‌به عنوان يك نماينده، مقوله گشت ارشاد در كشور را قانوني مي‌دانيد؟
در كجاي قانون گشت ارشاد آمده است؟ شما هيچ بند قانوني با عنوان گشت ارشاد نداريد. ماده 638 قانون مجازات اسلامي مي‌گويد كه بدحجابي جرم است و مرتكبين آن بايد جريمه شوند. مصاديق تعيين آن هم به عهده قوه قضاييه است، نه پليس. هيچ جاي قانون عنوان نشده كه پليس مي‌تواند به زور و با رفتارهاي تند مردم را سوار ون كند و بعد آنها را به كلاس‌هاي آموزشي ببرد. انجام هر كلاس آموزشي نيازمند قانون شفاف است. اما به دليل اينكه بحث حجاب در كشور سياسي شده، برخورد سياسي و جناحي با آن صورت مي‌گيرد.
  ‌فكر مي‌كنيد، چرا روند گشت ارشاد به اين نقطه خسارت‌بار رسيد؟
بيشتر فشارها روي پليس تلنبار شد تا سوءمديريت‌هاي ساير نهادهاي فرهنگي پوشيده شود. بيشتر از 25 نهاد فرهنگي هر سال در بودجه كشور سهم دارند، اما هيچ‌ كدام وظايف خود را در فرهنگ‌سازي انجام نمي‌دهند. صدا و سيما هزاران ميليارد بودجه و بيش از 200 هزار نيروي مستقيم و غيرمستقيم دارد، اما خروجي آن نه‌تنها كمكي به فرهنگ‌سازي نمي‌كند، بلكه خود به عاملي براي تشديد نارضايتي بدل شده است. مرجعيت رسانه‌اي از داخل به رسانه‌هاي خارج منتقل شده و در اين شرايط طبيعي است كه نتوان گفتمان مورد نظر را ترويج كرد. اشاره كردم كه در صدا و سيما غير از شريعتمداري و فواد ايزدي و… كارشناس ديگري وجود ندارد. اخيرا آقاي توانگر نامه‌اي به رييس ستاد امر به معروف نوشته بود كه دبير اين ستاد خود عاملي براي ترويج خشونت در كشور بدل شده است. شبكه‌هاي خبري دشمن از همين صدا و سيما و اشتباهات داخلي است كه خوراك خود را به دست مي‌آورند. اين روند بايد تغيير داده شود؛ هزاران كارشناس سياسي، اجتماعي، اقتصادي و… در كشور وجود دارند و صدا و سيماي ما نبايد اينقدر دست خالي باشد. 


 كارشناسان حاضر در برنامه هاي صدا و سيما، محدود شده اند به حسين شريعتمداري، فواد ايزدي، هاشمي گلپايگاني و يكي دو چهره ديگر. مگر مي شود، فردي مثل فواد ايزدي هم در زمينه سياست خارجي اظهارنظر كند، هم براي تحليل حوادث اجتماعي دعوت شود، هم درباره لبنان حرف بزند و هم درباره روانشناسي و…؟
  طي روزهاي اخير شكايتي از سوي مسوولان نيروي انتظامي عليه 4نفر از نمايندگان به دليل اظهارنظرهايي كه بابت گشت ارشاد داشتند، صورت گرفته است. مي‌خواهند دهان نمايندگان را ببندند.
  از همان آغاز افراد مقصر در اين حادثه بايد شناسايي و به مردم معرفي مي شدند. خاطيان به مجازات مي رسيدند و از مردم عذرخواهي مي‌شد، در حالي كه حتي يك مقام مسوول هم حاضر به عذرخواهي نشد.
  شما هيچ بند قانوني با عنوان گشت ارشاد نداريد.ماده 638 قانون مجازارت اسلامي مي‌گويد كه بد حجابي جرم است و مرتكبين آن بايد جريمه شوند. مصاديق تعيين آن هم به عهده قوه قضاييه است، نه پليس.

شهردار: مرگ در اثر خودكشي بود  اسرا پناهي دانش‌آموز بوده است
   علي دايي: سكوت ناشي از اعمال فشار در برابر اعتراضات  منجر به ريختن خون يكي ديگر از دخترانم در زادگاهم گرديده است
 
مهدي بيك اوغلي| با گذشت بيش از 72 ساعت پس از ماجراهاي مشكوك مرگ دانش‌آموزان اردبيلي، هنوز نه تنها از تناقضات و ابهامات پيراموني اين حادثه كاسته نشده؛ بلكه پيگيري تحليلي اخبار و رخدادهاي روز گذشته بر سرگشتگي اين كلاف سردرگم افزود و دامنه تضادها را افزايش داد. در شرايطي كه رسانه‌هاي اصولگرا طي 48 ساعت گذشته از دل گفت‌وگو با استاندار اردبيل، عموي اسرا، مديركل آموزش و پرورش اردبيل و… تلاش مي‌كردند تا موضوع مرگ اسرا پناهي دانش‌آموز اردبيلي را به بيماري زمينه‌اي و مشكلات قلبي او مرتبط سازند، روز گذشته خبري به نقل از شهردار اردبيل منتشر شد كه در آن ريشه اصلي مرگ اسرا پناهي را نه به دليل «بيماري‌هاي زمينه‌اي» و «نارسايي‌هاي قلبي» بلكه به دليل «خودكشي با قرص برنج» به دليل مشكلات خانوادگي عنوان شده بود. خبري كه اين پرسش را در ميان كاربران و بسياري از فعالان حوزه رسانه‌اي مطرح ساخت كه اين همه تناقض و تفاوت در رويكردها آيا نشانه اين نيست كه در زير پوست اخبار، حقيقتي وجود دارد كه برخي افراد و جريانات در اين شهر به دنبال كتمان آن هستند؟ در اين ميان اظهارنظر علي دايي به عنوان چهره‌اي كه با متن جامعه اردبيل ارتباطات تنگاتنگي دارد و مردم بسياري از اسرار مگوي خود را با شهريارشان در ميان مي‌گذارند، پرونده اسرا را وارد فاز تازه‌اي كرد. كنشي كه با واكنش تند نماينده نزديك به جبهه پايداري اردبيل مواجه شد تا كشاكش تازه بر سر اين پرونده شكل بگيرد. در واكنش به اين ابهامات علي دايي آقاي گل جهان و يكي از اسطوره‌هاي برخاسته از شهر اردبيل، در نخستين ساعات بامداد روز گذشته پيامي را منتشر كرد كه برآمده از اطلاعات خاصي بود كه شهريار فوتبال ايران از رخداد‌هاي اخير اين شهر داشت. علي دايي نوشت: «سكوت ناشي از هتك حرمت به دانشجويان دانشگاه صنعتي شريف كه پايه‌هاي علمي و معرفتي خود را در اين نهاد پرورش داده‌ام، امروز منجر به برخورد با دانش‌آموزان در يكي از مدارس در زادگاهم شده، سكوتي كه تاوان مرگ دارد و هر روز داغي ديگر بر دل جاي جاي ايرانم مي‌نشاند. من عضو هيچ گروهي نيستم، من جزو كوچكي از اين مردم شريف هستم كه دغدغه‌هاي‌شان دغدغه من است.» اظهارنظري كه بلافاصله با واكنش تند كاظم موسوي، نماينده اردبيل در مجلس يازدهم در جلسه علني ديروز مجلس مواجه شد. موسوي در واكنش به موضع‌گيري علي دايي، درباره  مرگ دختر دانش‌آموزي در دبيرستان شاهد اظهار داشت: «تاسف مي‌خورم كه برخي چهره‌هاي شاخص كشور و اسطوره‌ها به اين مسائل مي‌پردازند. امنيت كشور باعث شد كه عده‌اي اسطوره شوند. با پول محرومان ورزشگاه ساختيم تا عده‌اي ديده شوند اما امروز از اغتشاشگران حمايت مي‌كنند. حرف بنده به اين افراد اين است كه احترام خود را حفظ كرده و در رفتار خود تجديدنظر كنند.» اما در شرايطي كه همچنان پرسش‌هاي بدون پاسخ فراواني درخصوص رخدادهاي شهر اردبيل وجود دارد، شهردار اين شهر گفت‌وگويي را انجام داد كه در آن سناريوي تازه‌اي متفاوت با داستان‌هاي قبلي مطرح شده است.
روايت شهردار اردبيل از دليل مرگ اسرا
محمود صفري درخصوص ماجراي مرگ اسرا پناهي، مي‌گويد كه براي او چند وقت قبل يك مشكل خانوادگي پيش آمده بود و با قرص برنج خودكشي كرد. او همچنين تاكيد مي‌كند: «روز جمعه در زمان تحويل جنازه، عمويش هم بود و تمامي مدارك و اينكه علت مرگ، خودكشي با قرص برنج بوده است را تاييد كرد و جنازه هم با نظارت خانواده تحويل داده شد. علت مرگ ايشان خودكشي بوده است اما يكسري از شبكه‌هاي معاند شروع به شانتاژ خبري كردند.» شهردار اردبيل كه با «انتخاب» گفت‌وگو مي‌كرد درخصوص علت مرگ اسرا پناهي ادامه داد: «گويا مادر اسرا طلاق گرفته و پدرش هم يك ماه قبل به دليل قتل اعدام شده بود. اسرا پناهي هم با قرص برنج خودكشي كرده است. بيمارستان و پزشك قانوني هم اعلام كردند و روز جمعه هم جنازه‌اش را تحويل خانواده‌اش دادند.» شهردار اردبيل درمورد جزييات اتفاق مدرسه شاهد اردبيل اظهار بي‌اطلاعي كرد و گفت: «من شهردار هستم و قضيه دبيرستان را اطلاعي ندارم.» صفري همچنين در پاسخ به اين پرسش كه آيا در جريان اعتراضات دانش‌آموزي هم بازداشت شده است يا خير، بيان كرد: «اينها به من ارتباطي ندارد. من همان قسمتي كه مي‌دانستم را توضيح دادم.»
روايت استانداري بر ابهامات مي‌افزايد؟
خبرنگار «اعتماد» براي آگاهي از كم و كيف موضوع ارتباطي را با سيد حامد عاملي، استاندار اردبيل برقرار ساخت تا كمي از ابهامات كاسته شود، اما اين گفت‌وگو نيز باعث افزايش ابهامات پرونده شد. عاملي در پاسخ به اين پرسش كه آيا برخوردي با دانش‌آموزان شاهد در اردبيل صورت گرفته؟ گفت: «هيچ برخوردي با دانش‌آموزي صورت نگرفته است. اساسا اسرا پناهي دانش‌آموز نبوده است. فوت اين فرد به دليل بيماري قلبي بوده و مرگ او هيچ ارتباطي با وارد آمدن ضربه به سر او نداشته است.» استاندار اردبيل در ادامه مي‌گويد: «در رابطه با مدارس اردبيل هيچ مشكل خاصي وجود ندارد و برخوردي هم با دانش‌آموزي صورت نگرفته است. اسرا به دليل مشكلات زمينه‌اي دچار مشكل قلبي مي‌شود، اورژانس به مدرسه مي‌آيد و بلافاصله به بيمارستان اعزام مي‌شود. برخي افراد از اين صحنه فيلم گرفتند و اعلام كردند كه به دليل برخورد با اسراست كه او به بيمارستان اعزام شده است.» استاندار اردبيل در شرايطي از اعزام اسرا به بيمارستان خبر مي‌دهد كه در فراز قبلي گفت‌وگو اعلام مي‌كند، اسرا ارتباطي با مدرسه نداشته و دانش‌آموز نبوده است. عاملي درخصوص اعتراض برخي خانواده‌هاي مدرسه شاهد در اردبيل نسبت به حضور فرزندان‌شان در يك مراسم تبليغاتي مي‌گويد: «در اين مراسم گروهي از دانش‌آموزان را بدون كسب اجازه والدين به يك مراسم خاص برده بودند كه اين رفتار اشتباه است و نبايد بدون كسب اجازه والدين دانش‌آموزان به مراسمات اعزام شوند. در اين خصوص پيگيري‌هاي لازم انجام و تذكرات مقتضي داده شد.»
در میان این همه روایت متناقض مشخص نیست چرا هیچ مقام‌مسوولی به صورت شفاف به این پرسش ها پاسخ نمی‌دهد:۱)آیا اسرا دانش آموز بوده یا نه؟۲)آیا در مدرسه شاهد اردبیل به دلیل اعتراضاتشان برخوردی با دانش آموزان صورت گرفته یا نه؟۳)مرگ اسرا پناهی به دلیل خودکشی بوده یا حمله قلبی؟۴)مرگ اسرا  در مدرسه رخ داده یا منزل؟ ۵)دانش آموزی که به دلیل تشنج به اورژانس بیمارستان فاطمی اردبیل اعزام شده کیست؟ و ابهامات دیگری که معلوم نیست چرا پاسخی شفاف به آنها داده نمی‌شود؟

تیری که از تاریکی آمد؛ گزارشی درباره فرشته احمدی

بهاره شبانکارئیان در اعتماد در 19 آبان نوشت:

شرح «اعتماد»: از آنجايي كه خبر مربوط به اين گزارش به اوايل آبان‌ماه جاري برمي‌گردد و رييس كل دادگستري آذربايجان غربي در مورد اين خبر صحبت‌هايي را عنوان كرده است؛ خبرنگار «اعتماد» نيز درصدد برآمد تا در مصاحبه‌اي با سه نفر از اعضاي خانواده «فرشته احمدي» كه به طرز نامعلومي جانش را از دست داده به نوعي به اين خبر بپردازد. هر چند كه از اين سه نفر فقط يكي از برادران او حاضر به مصاحبه با «اعتماد» شد اما همچنان خبر مرتبط به مرگ فرشته احمدي با تناقضاتي روبرو است. در ادامه «اعتماد» متذكر مي‌شود كه اين گزارش بدون هيچ قضاوتي، صرفا بر اساس شنيده‌ها و همچنين آنچه در رسانه‌ها و فضاي مجازي انتشار يافته، تنظيم شده است.

بند  يكم
5 آبان‌ماه سال جاري، اژده‌هاي ترس‌آور شب دهان گشوده‌تر از هر بار پهلوان پاك خفته روز را فرو بُرد و پهلوان خفته روز چشم گشود و خود را مُرده يافت. ناگهان تاريكي گردن افراشت و چون تازيانه بر جان يك زن 32 ساله مهابادي فرود آمد.
بند  دوم
پس از مرگ فرشته احمدي، عكس‌هايي تكان‌دهنده از دختر 7 ساله او كه بر سر مزار مادر در روستاي حمزه‌آباد شهرستان مهاباد واقع در آذربايجان نشسته بود و گريه مي‌كرد، فضاي مجازي مجازي را پُر كرد. اين عكس‌ها واكنش‌هاي متعددي را از سوي افكار عمومي و برخي افراد سرشناس به همراه داشت اما در خصوص نحوه مرگ فرشته احمدي برخي ادعا مي‌كنند كه او در جريان اعتراضات اخير مورد اصابت گلوله قرار گرفته است و برخي ديگر ادعا مي‌كنند تير از داخل خانه‌اي كه او در آنجا حضور داشته به فرشته احمدي شليك شده است. خبرگزاري مهر نيز در واكنش به خبر فوت فرشته احمدي اينگونه نوشت: «به‌‌رغم اعلام تشكيل پرونده قضايي براي قتل فرشته احمدي، برادر او با انتشار فايل ويديويي اعلام كرد كه با وجود پيگيري چندباره از سوي دستگاه قضايي و پليس كشورمان آنها حاضر به پيگيري پرونده و شكايت نشده‌اند. اين در حالي است كه برخي شنيده‌ها حكايت از آن دارد كه پيش ‌از اين نيز خانواده فرشته احمدي اجازه انتقال پيكر او به پزشكي قانوني و كالبدشكافي را نداده‌اند و در ويديويي كه از برادر فرشته احمدي منتشر شده بود، برادر فرشته احمدي عنوان مي‌كند ما در مورد مرگ خواهرم هيچ شكايتي نداشته‌ايم و نداريم و انتشار اخبار در خصوص پيگيري مرگ خواهرم توسط خانواده‌اش شايعه‌اي بيش نيست. تكذيب شكايت خانواده فرشته احمدي از سوي برادرش در حالي عنوان مي‌شود كه در اين ويديو ابراهيم احمدي تاكيد مي‌كند خواهرم ۵ آبان در تجمعات شهرستان مهاباد به ضرب گلوله كشته ‌شد درحالي‌ كه بررسي و كالبدشكافي جسد فرشته احمدي با وجود درخواست مكرر نهادهاي ذي‌ ربط براي مشخص شدن علت مرگ توسط پزشكي قانوني از سوي خود خانواده رد شده است.»در هر صورت اين زن در شب حادثه با گلوله‌اي كه در تاريكي بر تن او وارد شد، جانش را از دست داد و هنوز هم كسي نمي‌داند گلوله از سوي چه كسي و از كدام سمت شليك شده است.

عکس از تسنیم


بند  سوم
در جريان اين خبر ناصر عتباني رييس كل دادگستري آذربايجان غربي در رابطه با فوت فرشته احمدي در شهرستان مهاباد عنوان كرد: «براي بررسي علت فوت فرشته احمدي پرونده كيفري تشكيل شده است. طبق بررسي‌هايي كه صورت گرفته مشخص شده شليك گلوله از داخل خانه اين فرد انجام شده و اين موضوع را اعضاي خانواده اين زن هم تاييد كرده‌اند. حسب اعلام مراجع انتظامي و امنيتي در محدوده خانه اين زن در زمان وقوع حادثه هيچ‌گونه تجمع و حضور نيروهاي پليس وجود نداشته است. در حال حاضر پرونده با موضوع قتل عمد تشكيل شده و بازپرس جنايي در حال بررسي موضوع و انجام تحقيقات مقدماتي است.»نيروي انتظامي نيز در واكنش به اين خبر بيانيه‌اي را رسانه‌اي كرد. سرهنگ صادق شكري رييس پليس آگاهي انتظامي آذربايجان‌غربي در مورد مرگ برخي از متوفيان شهرستان‌هاي پيرانشهر و مهاباد اعلام كرد: «مواردي از اصابت تير به ماموران امنيتي و مردم از بين جمعيت معترضان در تجمعات اخير به وقوع پيوسته و گروه‌هاي ضدانقلاب و اشخاص مغرض از اين فرصت به ‌انحاي مختلف استفاده و اقدام به قتل شهروندان مي‌كنند كه به همين منظور پليس با دستور ويژه براي پيگيري اين موضوع اقدام مي‌كند. در كنترل تجمعات غيرقانوني از هيچ‌گونه سلاح جنگي استفاده نمي‌شود. پليس به جد در حال پيگيري و شناسايي قاتل يا قاتلان و عوامل تيراندازي متوفيان در تجمعات اخير بوده و ابعاد حادثه تلخ درگذشت متوفيان درحال بررسي است و بايد از اظهارنظرهاي خلاف واقع پرهيز شود.»
بند  چهارم
همسر فرشته احمدي در پاسخ به سوالات خبرنگار اعتماد مي‌گويد: «ببخشيد من تمايلي به صحبت ندارم.»يكي از برادران اين زن نيز درباره موضوع مرگ خواهرش به «اعتماد» مي‌گويد: «نمي‌دانم. فقط مي‌دانم ساعت حدود 8 الي 8 و 30 دقيقه شب بود كه اين اتفاق افتاد.»اما يكي ديگر از برادران فرشته احمدي ماجراي آن شب را اينگونه براي «اعتماد» شرح مي‌دهد: «همه فهميدند كه ماجرا چه بود! دوباره بگويم؟ فرشته شب حادثه در خيابان نبود. همراه همسر و دو فرزندش به خانه يكي از اقوام شوهرش در اطراف مهاباد رفته بود. خانه خودشان داخل شهر است. آن شب تجمعات در مهاباد زياد بود براي همين آنها به خانه اقوام شوهرش مي‌روند. همان شب وقتي همه آنها به پشت بام مي‌روند ناگهان فرشته همانجا مورد اصابت گلوله قرار مي‌گيرد و مي‌ميرد. اقوام همسرش به ما گفتند كه رفته بوديم پشت بام تخمه و تنقلات مي‌خورديم تا اينكه فرشته تصميم گرفت پارچه‌اي را كه روي آن تنقلات ريخته بوديم از پشت بام تكان دهد كه همان جا ناگهان يك تير به قلب او برخورد مي‌كند و يك دفعه روي زمين مي‌افتد… وقتي آن شب اقوام همسر فرشته مي‌بينند خيابان‌ها كمي شلوغ شده به او مي‌گويند كه بيا برويم داخل خانه تا فرشته مي‌خواهد به داخل برود، تير به سمت قفسه سينه‌اش برخورد مي‌كند. تير از سمت قلب او وارد بدنش مي‌شود و فرشته جانش را از دست مي‌دهد. بعد از حادثه ما به خانه اقوام همسر فرشته رفتيم. دختر كوچكش هم شاهد مرگ مادرش بود و همين‌ها را تعريف مي‌كرد و مي‌گفت مادرش رفته پارچه را از لبه پشت بام بتكاند كه اين اتفاق رخ مي‌دهد. شوهر خواهرم هم به ما گفت كه فرشته روي دست‌هاي او خون از بدنش مي‌رفت. بعد هم او را به بيمارستان مهاباد منتقل كردند.»
برادر بزرگ‌تر فرشته به چند سوال آخر نيز پاسخ مي‌دهد.
  خواهرتان چند فرزند دارد و خودش چند سال داشت كه فوت شد؟
خواهرم حدود 32 سال داشت و فرزند ششم خانواده‌مان بود. يك دختر 7 ساله و يك پسر دو، سه‌ساله نيز دارد. اسم دخترش باوان است و اسم پسرش ميران.
  باوان در چه وضعيتي است؟
وضعيت خوبي ندارد و مرتب گريه مي‌كند حتي نمي‌تواند مدرسه برود.
 همسر فرشته شغلش چيست؟
كشاورز است.
 خانواده ميزبان چه نسبتي با فرشته داشتند؟
پسرعموي همسر فرشته بودند.
 فرشته و بقيه افراد، چرا از داخل خانه روي پشت‌بام رفته بودند؟ 
اين را هم نفهميدم.
 تير از كدام سمت به خواهر شما شليك شد؟
نمي‌دانم. 
  چند تير به بدن فرشته اصابت كرد؟
فقط يك تير.
 آيا جسد خواهرتان به پزشكي قانوني منتقل شد؟
نه فقط همان موقع به بيمارستان مهاباد برده شد.
  خانواده شما درباره اين موضوع شكايتي را مطرح نكردند؟
از چه كسي شكايت كنيم؟
 به عنوان سوال آخر، اگر حرفي در خصوص اين اتفاق داريد، بگوييد.
اتفاقي بود كه پيش آمد ولي خدا مي‌داند كه فرشته فقط رفته بود پشت‌بام تا بعد از تخمه خوردن پارچه را تكان بدهد.
بند  پنجم
و اينك منم. زير پاي من شهري است و مردمان خوابند. مردگان جاودانه در خوابند و من تنها با غريو گنگ خود مانده. مي‌بينم شب را كه با همه سنگيني خود بر من فرود آمده است. 

دوربين‌هاي مردم واقعي‌‌ترين فيلم‌هاي سياسي را مي‌گيرند

اعتماد 14 آبان نوشت:

نا آرامي‌هاي اين روزها و شب‌هاي كشور اگر از جهات سياسي، روانشناختي و جامعه‌شناختي سويه‌هاي قابل ‌بررسي و پژوهش دارد و كارشناسان را وامي‌دارد تا رخدادها را از منظر تخصصي خود تحليل كنند، در عرصه هنر و نزد توليدكنندگان آثار هنري نيز از موضوعيتي ويژه برخوردار است. خواه براي نويسندگان تا از آنچه اين روزها پيرامون‌شان مي‌گذرد، براي رسيدن به طرح‌هاي داستاني بهره بگيرند، خواه اهالي هنرهاي دراماتيك و… قدر مسلم وقایع هفته‌های اخیر در آينده سينماي ايران نيز بازتاب خواهد داشت و شاهد روايت‌هاي سينمايي فيلمسازان ايراني از اين وقايع خواهيم بود. بي‌شك وقايعي از اين دست، مانند ساير رويدادهاي مهم تاريخي مي‌توانند سبب ساخته شدن فيلم‌هايي شود كه خود در حكم اسنادي هنري در ارتباط با تاريخ معاصر براي آيندگان باشند. در اين ميان پرسش اين است كه فيلم‌هايي از اين دست را در كدام دسته‌ از گونه‌هاي سينمايي بايد طبقه‌بندي كرد؟ آيا اطلاق «فيلم سياسي» به خاطر موضوعات‌شان مي‌توان درست باشد؟ اما آيا اين آثار در سينماي ايران، واجد همه ويژگي‌هاي فيلمي كه بتوان آن را فيلم سياسي دانست، هستند؟ چرا وقتي به تاريخ سينماي ايران نگاه مي‌كنيم، نمونه دقيقي از يك فيلم سياسي با تمام خصوصيات و ويژگي‌هاي آن نمي‌يابيم؟ هفته گذشته با فرزاد موتمن در اين باره گفت‌وگو داشتيم كه در آن از جنبه‌هايي به سينماي سياسي و ويژگي‌هاي آن اشاره شد. موتمن معتقد بود كه در ايران اصلا فيلم سياسي نداريم و در دنيا هم اندك فيلم‌هايي را مي‌توانيم نام ببريم كه ويژگي‌هاي سينماي سياسي را داشته باشند. او گفت در كشور ما از بس مميزان نسبت به هر چيزي شاخك‌هاي‌شان تيز مي‌شود، از هر نكته يا هر حرفي در فيلم‌ها تعبير سياسي مي‌كنند. مثلا در فيلم‌هايي تضاد عقيدتي وجود دارد، يا در خانواده‌اي فقر بيداد مي‌كند يا اختلاف طبقاتي وجود دارد و اينها را دليلي بر سياسي بودن فيلم مي‌دانند. در ادامه اين گفت‌وگوها، اين‌بار سراغ شادمهر راستين، فيلمنامه‌نويس نام‌آشناي سينماي ايران رفتيم و با او درباره ابعادي از سينماي سياسي گفت‌وگو  كرديم.

   وقتي صحبت از سينماي سياسي مي‌شود، خوانش‌هاي مختلفي از اين ‌گونه سينمايي وجود دارد. بعضي كارشناسان معتقدند فيلم سياسي فيلمي است كه تماشاگر بعد از تماشاي آن به فكر واداشته مي‌شود؛ به عبارتي در مورد خودش و زندگي‌اش و جامعه پيرامونش فكر مي‌كند و به تدريج و به شكل نامحسوس دچار تغييراتي در زندگي مي‌شود. تعريفي كه شما از سينماي سياسي داريد، شامل چه جزيياتي مي‌شود؟
در تعريف سينماي سياسي بايد گفت به فيلم‌هايي سياسي گفته مي‌شود كه يك تفكر را به صورت بيانيه سياسي مورد تاييد يا مورد نقد قرار دهد؛ اما شما مي‌دانيد كه در ايران ما تفكر يا حزب سياسي متداومي كه فعاليت علني داشته باشد، نداريم كه بشود آنها را مورد نقد و تحليل قرار داد. در فيلم‌هاي سياسي مهم مي‌بينيم مثلا دموكرات‌ها عليه جمهوري‌خواهان سخن مي‌گويند يا نوع ديگر ليبرال‌ها عليه سوسياليست‌ها، يا محافظه‌كارها عليه حزب كارگر فيلم مي‌سازند؛ اما در ايران چون حزب‌ها قابل شناخت نيستند و مرزبندي‌هاي آنها معلوم و مشخص نيست، نمي‌دانيم از چه ويژگي سياسي‌اي اسم ببريم كه باعث تمايز ديدگاه سازنده فيلم شود. بنابراين بيشتر بحث سياسي را با بحث حكومتي قاطي مي‌كنيم و آنها را در هم گره مي‌زنيم.
  درباره اينكه بحث سياسي با بحث حكومتي گره مي‌خورد بيشتر توضيح  مي‌دهيد؟ 
نزديك‌ترين مثالي كه مي‌توانم در اين باره داشته باشم فعاليت‌هاي شهري يا مدني مردم بنا به اقتضائات هر حكومت است كه در تاييد سياست‌ها يا نقد فعاليت‌هاي نظام حاكم است. در حال حاضر مي‌بينيم كه جريان‌هاي فعاليت‌هاي مدني در همه جاي دنيا زياد شده است. مثلا كنگره امريكا كمك مالي به سرمايه‌داران مي‌كند تا ورشكستگي وال‌‌استريت از بين برود و از طرفي ديگر مي‌بينيم كه فيلم‌هايي در هاليوود ساخته مي‌شود كه اين سياست حمايتي جمهوري‌خواهان به وال استريت را نقد مي‌كنند و مي‌گويند اقتصاد امريكا فلج شده است و طبقه متوسط امريكا رو به زوال است و حذف اين طبقه بحران‌هاي مدني در پي خواهد داشت. به عبارت ديگر با يك واقعه سياسي فيلم شروع شده و به يك آگاهي‌بخشي در برطرف كردن عارضه اجتماعي مي‌پردازد.
  چرا در سينماي ايران ما فيلم سياسي كه مرجع و قابل استناد باشد، نداريم و با ترديد از بعضي فيلم‌ها به عنوان نمونه فيلم‌هاي سياسي ياد مي‌كنيم؟
اينكه چرا در ايران فيلم سياسي نداريم دليلش اين است كه فيلم سياسي بيانيه و ضوابط مشخص و تفكر سياسي مي‌خواهد و نه ايدئولوژي. يعني فيلم در چارچوب بيانيه سياسي ساخته شود و مسائلي را به چالش مي‌كشد كه در اجراي آن منشور سياسي در جامعه پديد آورده است. در ايران چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب مرامنامه‌اي راجع به جناح سياسي نداريم كه مانا و پويا و حداقل پنجاه سال باشد و نمي‌توانيم به مباحث سياسي حزب‌ها ورود كنيم. البته در دوره مشروطيت مدل سياسي در فعاليت روشنفكران مشهود بود كه با عناوين آزادي‌خواه يا استبداديون مشخص مي‌شود و آن تفكر را مي‌توانستيم روايت كنيم و هنوز هم مي‌تواند به نوعي در طبقه‌بندي فيلم‌هاي معترض در اين دسته‌بندي، يعني آزادي‌خواهي يا استبدادخواهي، به روايت و شخصيت‌پردازي پرداخت.
  در ابتداي صحبت‌تان اشاره كرديد كه ما در ايران تفكر يا حزب سياسي متداومي كه فعاليت علني داشته باشد، نداريم. بفرماييد از نظر شما مشخصا احزاب چه فعاليت‌هايي بايد داشته باشند كه به رسميت شناخته شوند و قابل شناخت باشند؟
ببينيد، از مهم‌ترين نكات در فعاليت‌هاي سياسي و حزبي در چارچوب قانون اين است كه عضوگيري در آن آزاد و علني باشد و بعد از ميان اعضاي حزب، نمايندگاني به مرتبه‌اي مي‌رسند كه آنها گروهي را به عنوان فراكسيون با برنامه اجرايي به مجلس بفرستند كه پشتيبان تفكرات آنها باشد و بعد رياست قوه مجريه يا همان شخص رييس‌جمهور يا رييس دولت اين برنامه را اجرا و عملياتي كند. در ايران چنين مسيري كه سينما بتواند آن را نشان دهد و متاثر از آن قصه بگويد، نداريم.
به عنوان مثال سريالي داريم با نام «آقازاده» كه از آن به عنوان سريالي با موضوع سياسي نام مي‌برند! درحالي كه اين سريال اصلا موضوع سياسي ندارد و بيشتر اكشن و ملودرام است. بنابراين من فكر مي‌كنم چيزي به عنوان فيلم سياسي در سينماي ايران نداريم. از سينماي جهان اگر بخواهم مثالي بزنم، فيلم‌هاي كن لوچ نمونه فيلم‌هاي سياسي خوب است. يا به تازگي فيلم «گزارش» ساخته اسكات بورنز در سال 2019 كه بحث شكنجه و سياست‌هاي بعد از ۱۱ سپتامبر و تاثير آن در امريكا را مطرح مي‌كند كه ابعاد افشاگري دارد. اين فيلم را مي‌توانيم نمونه مسجلي از فيلم سياسي بدانيم. يا فيلم «همه مردان رييس‌جمهور» ساخته آلن جي پاكولا در سال ۱۹۷۶. اين فيلم‌هايي كه به نام سينماي سياسي در ايران عنوان مي‌شود بيشتر ملودرام با ته‌مايه‌هاي حادثه‌سازي است.
  در بعضي تحليل‌ها به بعضي فيلم‌هاي مسعود كيميايي اشاره مي‌شود كه حاوي نكات سياسي است؛ مثلا فيلم «گوزن‌ها».
مثال خوبي است. فيلم‌هاي آقاي كيميايي در دسته فيلم‌هاي اعتراضي قرار مي‌گيرند. نظام تفكري جاري در جامعه مي‌گويد اگر مشكلي هست بايد به پليس گفته شود اما وقتي شخصي مثل قيصر مشكلي را به پليس نمي‌گويد، فرد در برابر جامعه قرار مي‌گيرد كه اين خودش نوعي ژانر فرعي است يا به عنوان anti_goverment كه از تفكر قالب به اعتراض استفاده مي‌كند و فرد در برابر جامعه حاكم قرار مي‌گيرد. از آنارشيست و راديكاليسم شروع مي‌شود و به منجي‌گري و قهرمان‌سازي تبديل مي‌شود. در ايران آثاري نظير «خط قرمز» يا حتي «متولد ماه مهر» فيلم‌هايي هستند كه سويه‌هاي ملودرام در آنها قوي‌تر از سياست است و در بستر اعتراض به سيستم حاكم، قصه شخصيت‌ها روايت مي‌شود.
  ممكن است از فيلم‌هاي رخشان  بني‌اعتماد خوانش  سياسي  داشت؟
خانم بني‌اعتماد فيلم‌هايش موضوعات اجتماعي و شهري با ژانر ملودرام دارد اما وقتي در فيلم‌هايش فرد در برابر سيستم قرار مي‌گيرد يا سيستم آن را له مي‌كند يا آن فرد اعتراض خودش را بر ديگران علني اعلام مي‌كند، نشانه‌هاي يك فعاليت سياسي در رفتار و منش شخصيت اصلي را در خود دارد. مانند «زير پوست شهر» يا «قصه‌ها». از طرفي فيلم «من عصباني نيستم» كه فرد عليه سيستم مي‌شود يا سيستم حريف فرد نمي‌شود يا به فرد ظلم مي‌شود و فرد براي آرمان‌خواهي خود دست به اعتراض مي‌زند و روش كنش‌مندي را انتخاب مي‌كند، فيلم‌هايي با عصيان فرد در جامعه محسوب مي‌شود كه گرايش سياسي دارند مانند فيلم «تنگسير» ساخته امير نادري.
  بد  نيست در اين قسمت به نمونه فيلم‌هاي انقلابي در سينماي ايران اشاره كنيم كه به موضوعاتي در دل تاريخ انقلاب مي‌پردازند.
فكر كنم منظور شما فيلم‌هايي است كه نظام حاكم براي بررسي اتفاقات بعد از انقلاب ۵۷ مي‌سازد. تمام اين فيلم‌ها قالبي ملودرام دارند و راوي قصه‌هاي عاشقانه در بستر يك رويداد اجتماعي با گرايش سياسي هستند اما ژانر سياسي نيستند. با اين توضيح كه اگر خود سيستم حاكم، رديف بودجه مخصوص داشته باشد از خودش در برابر افكار منتقد دفاع مي‌كند. بنابراين اين دسته فيلم‌هاي معترض و سياسي نيستند. مثل نمونه فيلم‌هاي هاليوودي كه فيلم‌هاي تبليغاتي براي نظام امريكا هستند كه براي تبليغات خود از ظرفيت هنر استفاده مي‌كنند؛ مثل فيلم «مونيخ» اسپيلبرگ. اينجا به صحبت‌هاي وزير ارشاد اشاره مي‌كنم كه ايشان چند وقت پيش در صحبت‌هايي كه كاملا مشخص است از ظرفيت بي‌پايان هنر غافل است به اين نكته اشاره مي‌كند كه «رسانه ديگر ابزار قدرت نيست بلكه خود قدرت است». كاملا معلوم است كه نمي‌داند هنر چيست و چه ظرفيت‌هاي بسيار مهمي دارد. وقتي توجه به نتيجه‌بخشي رسانه در محدوده زماني- مكاني در برابر اثرگذاري پايا و ماناي هنر در هر مكان و زماني، مشخصا قدرت‌طلبي گوينده جمله معلوم مي‌شود تا اهميت دادن به يك فعاليت فرهنگي‌. چرا روسيه از رسانه براي بيشتر ديده شدن سياست‌هاي خود استفاده مي‌كند؟ براي اينكه تصميمات و سياست‌هايش را به دنيا مخابره كند. بنابراين در بعضي فيلم‌ها از ظرفيت رسانه براي استفاده تبليغاتي يا پروپاگاندا سياست‌هاي قالب يا در تبيين سياست‌هاي حاكم به كار گرفته مي‌شود و فيلمسازان در محصولات‌شان به اين سمت گرايش پيدا مي‌كنند. اين فيلم‌ها نمونه فيلم‌هاي سياسي نيست.
  با تمام اين صحبت‌ها اما اجازه بدهيد اين پرسش را بپرسم كه به نظر شما قبل از انقلاب آيا از فيلمي مي‌توانيم نام ببريم كه نمونه‌ها و نشانه‌هاي سياسي درآن به كار رفته باشد؟
جواب شما را با اين پرسش مي‌دهم كه آيا فيلمي داريم كه جريان ملي شدن صنعت نفت و فعاليت‌هاي دكتر مصدق را به نمايش بگذارد؟ اينكه مصدق دهه 30 به امريكا مي‌رود و با حمايت امريكا مواجه مي‌شود و دادگاه ملي شدن صنعت نفت تشكيل مي‌دهد و چند ماه بعد پيروز مي‌شود و در يك بازي سياسي شاه با امريكا وارد معامله مي‌شود و مصدق شكست مي‌خورد را مي‌توانيم تمام و كمال در فيلم‌هاي‌مان نشان دهيم؟ اين طرح را به هر تهيه‌‌كننده‌اي ارايه دهيم اول مي‌گويد پس‌مايه‌هاي ملودرام و عشقش كو؟ يا مي‌گويد تماشاگر حوصله فيلم دادگاهي صرف ندارد. همه جريان دادگاه دكتر مصدق را مي‌دانند؛ بخش ملودرام هم به فيلم اضافه كن. خب، نتيجه چه مي‌شود؟ نتيجه اين مي‌شود كه ظرفيت‌هاي هنري سياسي كشورمان شناخته نمي‌شود. از نظر من مهم‌ترين نكته اين است كه بعضي هنوز نمي‌دانند هنر چيست. توانايي و خلاقيت فردوسي را ببينيد كه به جاي آنكه كوركورانه از ظرفيت‌هاي سياسي مقابله با خلفاي عباسي بگويد، فرآيند هنري را وارد شعر مي‌كند و به پويايي فرهنگ نوروز و زبان پارسي كمك مي‌كند تا ارزش كلان هنري را پي‌ريزي كند. اين درحالي است كه وقتي كسي مي‌گويد رسانه قدرت است، نمي‌داند هنر چه ظرفيت‌هاي ظريفي در دل خود دارد. همه فكر مي‌كنند مخاطب رابطه‌هاي عاشقانه، خانوادگي با پيرنگ‌هاي حسادت و انتقام و اغراق را دوست دارد. شايد درست باشد اما آيا مخاطب ايراني، فيلم‌هاي سياسي ديده است كه قدرت انتخاب داشته باشد. چند فيلم درباره تاثير مخرب التزام عمومي به حزب رستاخيز در سال ۱۳۵۵ ساخته شده كه مردم آن را پس زده باشند؟ اما مثالي كه مي‌توانم از يك نمونه سياسي ياد كنم سريال «هزاردستان» علي حاتمي است. نگاه كنيد ببنيد او چقدر هنرمندانه جريان سياسي را وارد قصه‌اش مي‌كند بدون آنكه از ژانر ملودرام استفاده  كند.
  از اتفاقاتي كه اين روزها در سطح كشور شاهد هستيم هم كمي صحبت كنيم. به عنوان كسي كه سال‌ها فيلمنامه مي‌نويسيد، به نظرتان از دل حوادث و رخدادهاي امروز مي‌توان قصه‌هايي با قابليت‌هاي جذاب بيرون آورد؟
حوادث مربوط به سال ۴۳ يا سال ۵۷ يا اتفاقات مربوط به 88 را همان زمان وقتي نگاه مي‌كرديم با خود مي‌گفتيم كه از اين اتفاقات مهم‌تر وجود ندارد و بايد اين روزها را به عنوان سند در فيلم‌هاي‌مان زنده نگه داريم؛ اما در گذران زمان بيشتر آگاه مي‌شويم و درك‌مان از اين واقعه بيشتر مي‌شود. در نتيجه همين مي‌شود كه آيندگان علاقه‌اي به روايت‌هاي دوران گذشته ندارند و دستاوردهاي كشورمان مغفول باقي مي‌ماند. همه مي‌گويند ايران محصول تمدن و فرهنگ سه هزار ساله است اما خيلي از جوان‌هاي امروزي با اشاره به اينكه قطعا ايران از تاريخ سرافرازي برخوردار است، مي‌پرسند خب، كه چه؟ امروز از اين فرهنگ چه داريم؟ اگر شرايط امروز ما نتيجه تمدن سه هزار ساله ماست كه حتما جايي مسير را اشتباه رفته‌ايم! پس گذشته هميشه نمي‌تواند چراغ راه آينده باشد. بنابراين آشتي جوانان با فرهنگ و هنر ايران‌زمين با معيارهاي كمي قابل مقايسه نيست. روشي كه براي ارشاد و مديران ارشاد در اين پنجاه ساله اتفاق افتاده است. دستاورد فرهنگي ايران معياري كيفي مي‌خواهد كه فقط در هنر و خلق اثر هنري قابل سنجش است. از اين‌رو آثار كيارستمي و شهيد ثالث در دستاورد كمي ارشاد قرار نمي‌گيرد.
  همين مي‌شود كه در فيلم‌هاي ما از نسل جوان معترض  امروز  نشاني نمي‌بينيم؟
چيزي كه به ‌شدت نسل جوان ما به آن ترغيب مي‌شود اين است كه در هر دوراني كه هست مي‌خواهد آن را تغيير بدهد. نسل جوان نه به حال توجه دارد و نه به گذشته. او آمده و مي‌خواهد آينده را بسازد. به جاي اينكه بشناسد و بداند فقط به آينده فكر مي‌كند. بنابراين ما هر ده سال با نسل جواني ساكن در ايران مواجه مي‌شويم كه به خود ايران مهاجرت كرده و اندك اندك حين تغيير مي‌خواهد از ايران چيزهايي بداند و تا جوانان از فرهنگ ايران چيزي مي‌دانند، ممنوع‌الكار مي‌شوند و نمي‌توانند دوباره اين دانستن‌ها را به نسل بعدي منتقل كنند.
  و پرسش آخر اينكه در صحبت‌هاي‌تان اشاره كرديد كه در سينماي ايران فيلم سياسي با پرداخت و معناي واقعي سياسي نداريم؛ چقدر از اين فقدان به سانسور برمي‌گردد؟
به نظر من سانسور و مميزي وقتي اعمال مي‌شود كه سانسورچي فكر مي‌كند خالق اثر هنري هر آنچه مي‌گويد او نمي‌داند. مثلا به اين فكر مي‌كند اگر در بيتي از شعري كلمه سرخ با استعاره كمونيست به كار رود يا كلمه آهن با نهاد اسلحه نوشته شود، اين واژه‌ها بايد مميزي شود! يك‌سري كلمات در دوران شاه بود كه كليد واژه سانسور تلقي مي‌شد و وقتي در ترانه‌ها به كار برده مي‌شد، اين تفكر القا مي‌شد كه انگار شاعر پيامي را مي‌خواهد ارايه دهد. اين يعني دو آدم اهل رسانه مي‌خواهند همديگر را سانسور كنند و بخشي از وجود خالق را از اثر هنري از بين ببرد. خب در اين شرايط سانسور يعني حذف فرهنگ ايراني و حاكميت با اين كار فرهنگ قالب را حذف مي‌كند.
از نظر من با توجه به ساده‌انديشي، ايدئولوژيك بودن و سانسور مديران ارشاد، سينماي رئاليستي و واقع‌گرا در ايران كار سياسي مي‌كند؛ اين نوع سينما سياسي‌ترين فيلم‌ها هستند و سينماي مستند ايران مملو از فيلم‌هاي سياسي است؛ به عبارتي شايد مثل مدل تاركوفسكي كه فيلم شاعرانه مي‌سازد و تعبير مي‌شود كه فيلم سياسي در شوروي ساخته، در ايران هم وقتي فيلم واقع‌گرا ساخته مي‌شود به نظر مي‌آيد كار سياسي انجام مي‌دهد. اين در حالي است كه دستگاه حاكم از واقعيت مي‌هراسد و مهم‌ترين نكته در فيلم‌هاي رئال كه نمونه خوب آنها مستندها است تصاوير واقعي است كه ثبت مي‌شود. دوربين‌هايي كه در سطح شهر اعتراض‌ها و تجمعات را ثبت مي‌كنند، واقعي‌ترين فيلم‌هاي سياسي هستند. وقتي هم اين فيلم‌ها روي پرده نشان داده مي‌شوند اين نمونه اعتراض بزرگ  است.


   از نظر من با توجه به ساده‌انديشي، ايدئولوژيك بودن و سانسور مديران ارشاد، سينماي رئاليستي و واقع‌گرا در ايران كار سياسي مي‌كند. اين نوع سينما سياسي‌ترين فيلم‌ها هستند و سينماي مستند ايران مملو از فيلم‌هاي سياسي است. به عبارتي شايد مثل مدل تاركوفسكي كه فيلم شاعرانه مي‌سازد و تعبير مي‌شود كه فيلم سياسي در شوروي ساخته، در ايران هم وقتي فيلم واقع‌گرا ساخته مي‌شود به نظر مي‌آيد كار سياسي انجام مي‌دهد.
  اينكه چرا در ايران فيلم سياسي نداريم دليلش اين است كه فيلم سياسي بيانيه و ضوابط مشخص و تفكر سياسي مي‌خواهد و نه ايدئولوژي. يعني فيلم در چارچوب بيانيه سياسي ساخته شود و مسائلي را به چالش مي‌كشد كه در اجراي آن منشور سياسي در جامعه پديد آورده است. در ايران چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب مرامنامه‌اي راجع به جناح سياسي نداريم كه مانا و پويا و حداقل پنجاه سال باشد و نمي‌توانيم به مباحث سياسي حزب‌ها ورود كنيم
  «زير پوست شهر» يا «قصه‌ها» از طرفي فيلم «من عصباني نيستم» كه فرد عليه سيستم قالب مي‌شود يا سيستم حريف فرد نمي‌شود يا به فرد ظلم مي‌شود و فرد براي آرمان‌خواهي خود دست به اعتراض مي‌زند و روش كنش‌مندي را انتخاب مي‌كند فيلم‌هايي با عصيان فرد در جامعه محسوب مي‌شود كه گرايش سياسي دارند مانند فيلم «تنگسير» ساخته امير نادري

انتشار عكس حسين رونقي در بيمارستان پس از 48ساعت پر ماجرا

روزنامه اعتماد سه شنبه 24 آبان نوشت: ماجراي حضور حسين رونقي در بيمارستان‌هاي تهران كه طي روزهاي اخير حاشيه‌هاي زيادي را ايجاد كرده بود، سرانجام با اعلام دستگاه قضايي در خصوص ديدار حسين رونقي با خانواده خود فروكش كرد. خبرگزاري ميزان در اين زمينه نوشت: «رونقي كه با تشخيص پزشك زندان و با هدف كنترل كامل و دقيق وضعيت جسماني‌اش از ديروز به بيمارستان منتقل شده است، امروز (بعدازظهر دوشنبه) با خانواده‌اش ملاقات كرد.» عكسي هم از حضور مادر رونقي بر سر بالين او توسط خبرگزاري ميزان منتشر شد تا اين پيام به افكار عمومي ارسال شود كه رونقي محدوديتي براي ديدار با خانواده خود ندارد. خبرنگار اعتماد ديروز تلاش كرد تماسي را با احمد رونقي پدر حسين برقرار كند تا درباره پرونده پسرش با او گفت‌وگو كند. احمد رونقي اما اعلام كرد به دليل اينكه ممكن است اظهاراتش به ضرر پرونده پسرش باشد و براي مردم نيز مشكل ايجاد كند، قصد گفت‌وگو با رسانه‌ها را ندارد.
براساس اخباري كه رسانه‌هاي مرتبط با دستگاه قضايي منتشر كرده‌اند، حسين رونقي طي هفته‌هاي گذشته نيز هيچ محدوديتي براي ملاقات با خانواده نداشته اما شخصا به اين موضوع تمايلي نشان نداده و درحالي‌كه پدرش براي ملاقات با او به زندان اوين مراجعه كرده بود، از اين ملاقات سر باز مي‌زند. در پايان اين گزارش ميزان اعلام شده بود، «وضعيت جسمي رونقي خوب و پايدار گزارش شده و او به زودي از بيمارستان مرخص خواهد شد.» اما در شرايطي كه خبرگزاري ميزان اعلام كرده بود حسين رونقي از بيمارستان مرخص مي‌شود، برخي رسانه‌ها اين خبر را به معناي آزادي او تفسير كردند. اما بايد ديد ماجراي رونقي از كجا آغاز شد و چه سرانجامي پيدا كرد؟
فراز و فرود يك ماجرا
طي روزهاي ابتدايي هفته و در شرايطي كه همچنان تب و تاب پيگيري مطالبات مردم در فضاي عمومي كشور گرم بود، خبر حضور حسين رونقي (يكي از فعالان سياسي و مدني) در بيمارستان، طي روزهاي يكشنبه و دوشنبه به مهم‌ترين خبر شبكه‌هاي اجتماعي ايرانيان بدل شد؛ اما زماني هشتگ حسين رونقي در توييتر فارسي ترند شد كه خبر رسيد، رونقي به دليل مشكلات جسمي كه در اثر اعتصاب غذاي ‌تر برايش پيش آمده با مشكلات جسمي دامنه‌داري مواجه شده است. خبري كه ابتدا از سوي فخرالسادات محتشمي‌پور به نقل از سيد مصطفي تاجزاده رسانه‌اي شد و متعاقب آن از سوي چهره‌هايي چون محمدرضا جلايي‌پور، (فعال سياسي) جعفر پناهي و محمد رسول‌اف (سينماگران زنداني) رسانه‌اي شد. محتشمي‌پور، در شبكه‌هاي اجتماعي نوشت: «همين الان همسرجان از اوين تماس گرفت و گفت: رونقي را ۱۲روز پيش پس از ۳۸ روز اعتصاب غذاي‌ تر به اندرزگاه ۴ آوردند. از ابتداي اعتصاب غذا با او صحبت كرده وعده داده بودند كه با قرار وثيقه، با توجه به داشتن مدرك عدم تحمل كيفري از پزشك قانوني، آزاد خواهد شد و چندين بار با او براي شكستن اعتصاب غذا مذاكره كرده‌اند اما به دليل خلف وعده مذاكره‌كنندگان او تصميم دارد از ساعت ۱۲ شب اعتصاب غذاي خشك را آغاز كند و متاسفانه در اين تصميم مصمم است. من ضمن شهادت به ضعف جسماني شديد او پس از ۵۰ روز اعتصاب غذاي ‌تر با اين مشكل جدي كليوي هشدار مي‌دهم اين وضعيت بسيار خطرناك است و هم عقل و هم قانون حكم مي‌كند قبل از اقدام به اين تصميم خطرناك او را آزاد كنند.» در واكنش به اين پيگيري‌هاي مدني يكشنبه 22آبان‌ماه اعلام شد كه رونقي براي درمان راهي بيمارستان دي تهران مي‌شود، خبري كه باعث شد جمعيت بسياري براي اطلاع از احوال رونقي مقابل بيمارستان دي حضور يابند. اما در شرايطي كه خانواده رونقي تصور مي‌كردند حسين قرار است راهي بيمارستان دي شود، ناگهان تصميم مسوولان تغيير كرد و حسين راهي بيمارستان ديگري شد. در مرحله بعد اعلام شد كه حسين را به بيمارستان سينا در خيابان امام خميني برده‌اند. اين خبر هم به سرعت تكذيب شد؛ در مرحله سوم برخي منابع خبر دادند كه حسين به بيمارستان نجميه در خيابان جمهوري نقل مكان كرده است. اما هيچ‌كدام از اين خبرها از سوي منابع رسمي تاييد نشدند. 
خبرگزاري ميزان اما در واكنش به اخبار ضد و نقيضي كه در خصوص حسين رونقي در رسانه‌ها و شبكه‌هاي اجتماعي منتشر مي‌شد، نوشت: «در پي اعزام رونقي به بيمارستان خارج از زندان بود كه برخي اخبار كاملا دروغ مانند اينكه قلب وي موقع رسيدن به بيمارستان از كار افتاده و او در بيمارستان احيا شده است در فضاي مجازي و رسانه‌هاي معاند منتشر شد تا مخاطبين اين اخبار احساس كنند وضعيت جسمي حسين رونقي وخيم است.» خبرگزاري رسمي قوه قضاييه در پايان اينگونه نتيجه‌گيري مي‌كند: «پيگيري‌هاي خبرگزاري ميزان نشان مي‌دهد چنين اخباري به هيچ‌وجه صحت نداشته و وي با شرايط حاد جسماني به بيمارستان منتقل نشده بوده و تصميم اعزام به بيمارستان براي جلوگيري از وقوع هرگونه شرايط باليني نامناسب صورت پذيرفته است.» در ميان اين اخبار ضد و نقيض و پر ماجرا اما بسياري از تحليلگران معتقدند روند رسيدگي به پرونده معترضان حوادث اخير بايد مبتني بر قانون جرم سياسي و با بهره‌مندي از هيات منصفه عملياتي شود تا ابهامي در افكار عمومي در خصوص ابعاد گوناگون اين پرونده‌ها باقي نماند.

بازتاب‌هاي خشونت عليه پسرنازي‌آبادي

روزنامه اعتماد نوشت: ايرانيان در شرايطي صبح روز چهارشنبه 11 آبان ماه را آغاز كردند كه پخش تصاوير عجيب برخورد با يكي از شهروندان كه براساس اعلام سايت الف و همشهري آنلاين محل رخداد آن در نازي‌آباد تهران بوده، حسابي خبرساز شد. پسري كه بلافاصله در شبكه‌هاي اجتماعي عنوان «پسر نازي‌آبادي» را پيدا كرد و بازار توييت‌ها و كامنت‌ها در خصوصش حسابي گرم شد. اما در ساعات ابتدايي پس از انتشار اين تصاوير، انتقادها از خشونت عريان به اندازه‌اي وسعت يافت كه مركز اطلاع‌رساني فراجا بلافاصله نسبت به موضوع واكنش نشان داد و در اطلاعيه‌اي اعلام كرد: «در پي انتشار كليپي مبني بر ضرب و شتم احدي از شهروندان بلافاصله دستور ويژه‌اي براي بررسي دقيق زمان و مكان وقوع و شناسايي متخلفين در صحنه صادر شده است.» در ادامه اين اطلاعيه آمده است: «پليس به هيچ عنوان رفتار خشن و غيرمتعارف را تاييد نمي‌كند و مطمئنا با عوامل متخلف برابر ضوابط برخورد قانوني خواهد شد.» هر چند مسوولان انتظامي تلاش مي‌كردند با انتشار اطلاعيه كمي از التهاب فزاينده در افكار عمومي بكاهند، اما واقعيت آن است كه ابهامات فراواني درخصوص چرايي شكل‌گيري اين تصاوير خشن در فضاي عمومي جامعه شكل گرفته است كه نمي‌توان نسبت به آن بي‌تفاوت بود. اينكه چرا به نيروهاي انتظامي ايران آموزش‌هاي لازم براي برخورد حرفه‌اي با تجمعات اعتراضي داده نشده و چرا نظارتي بر عملكرد اين نيروها وجود ندارد؟ از جمله پرسش‌هاي مهمي بود كه از ديروز در فضاي عمومي جامعه شكل گرفته است. «اعتماد» با انعكاس نظرات علي شكوري‌راد (سخنگوي جبهه اصلاحات) و حسين كنعاني مقدم (دبيركل اصولگراي حزب سبز) تلاش كرده تا تبعات خطرناك ارتكاب يك چنين رفتارهاي خشني در فضاي عمومي جامعه را مورد بررسي و كنكاش قرار دهد.

«اعتماد» از معضلات خانواده‌هاي زندانيان سياسي از اوين گزارش مي‌دهد

روزنامه اعتماد نوشت:

زندان اوين اين روزها ايام پر سر و صدايي را پشت سر مي‌گذارد، هر روز دامنه وسيعي از خانواده‌هاي ايراني كه فرزندان‌شان در اثر تجمعات اعتراضي اخير دستگير شده‌اند، راهي اوين مي‌شوند تا خبري از فرزندان‌شان بگيرند و اندكي از نگراني‌هاي‌شان كاسته شود. برخي از اين خانواده‌ها  از تهران، مقابل اوين حضور پيدا كرده‌اند، برخي ديگر از كرج و استان‌هاي نزديك و برخي ديگر از استان‌هاي دور و دراز آمده‌اند تا از فرزند دانشجوي خود خبر بگيرند. اما هر اندازه كه تلاش خانواده‌ها براي آگاهي از سرنوشت فرزندان و عزيزان‌شان بيشتر مي‌شود، اطلاعات كمتري به دست مي‌آورند. خبرنگار اعتماد كه براي آگاهي از كم و كيف موضوع خود را به محل زندان اوين رسانده است، ضمن بيان مشاهدات ميداني خود در جريان گفت‌وگو با برخي خانواده‌ها نيز تلاش مي‌كند روايتي از مشكلات و معضلات پدرها و مادرها، خواهران و برادران و همسر و فرزندان زندانيان ارايه كند تا مقامات مسوول نسبت به برطرف كردن آنها اقدام كنند. 

سكانس اول سربالايي اوين مقابل درب آهني
تا همين چند ماه پيش از زير پل يادگار، سر بالايي جلوي اوين را بالا مي‌رفتي و به محوطه‌ جلوي زندان اوين مي‌رسيدي. ورودي دادسرا يكي، دو پله بالاتر از محوطه با يك در آهني پوشانده شد بود، در مي‌زدي و سرباز پشت در، پنجره‌ آهني كوچكي را باز مي‌كرد و سوالت را مي‌پرسيدي. حالا اما زير پل يا محوطه جلوي اوين روزانه مملو از خانواده‌هاي نگران و سرگرداني كه عزيزان‌شان بنا به هر دليلي در حوادث و رخدادهاي اخير دستگير شده و به اوين منتقل شده‌اند اما نمي‌دانند چه بايد بكنند. پدران و مادران، خواهران و برادران و همسران و فرزنداني كه هر روز صبح با دميدن نخستين شراره‌هاي خورشيد سحرگاهي به اميد شنيدن خبري از عزيزان خود در مقابل درب اوين صف مي‌كشند، اما بدون پاسخ  دوباره  باز مي‌گردند. 
جلوي دادسرا يك نرده آهني كشيده شده و دسترسي به همان درآهني هم ناممكن است. معمولا روزهاي شلوغ، خانواده‌ها را همان پايين زير پل نگه مي‌دارند و بر اساس ليستي كه خود خانواده‌ها مي‌نويسند به بالا، يعني جلوي همان نرده آهني راه مي‌دهند. باقي روزها هم خانواده‌ها سربالايي را طي مي‌كنند و همه پشت نرده آهني كه تا سقف جلوي دادسرا رفته تجمع مي‌كنند. حالا ديگر معلوم نيست آنها كه داخلند خانواده‌ها را به شكل زنداني پشت نرده‌ها مي‌بينند يا خانواده‌ها پشت در زندانند. مرحله اول فهميدن اين است كه زنداني كجاست، كدام شعبه است؟

سكانس دوم: مادراني كه چشم به راهند
مژگان، م؛ مادر يكي از دستگيرشدگان حوادث اخير است كه بلافاصله پس از حضور در اوين باب گفت‌وگو با او باز مي‌شود. عرفان (پسر مژگان) دانشجوي يكي از دانشگاه‌هاي تهران است كه در بيرون از دانشگاه همراه به يك جمع 20نفره دستگير شده‌اند. او از يك هفته كابوس‌وار صحبت مي‌كند كه پشت سر گذاشته است. از بي‌خوابي و اشك و آه صحبت مي‌كند و اينكه بي‌خبري آزارش مي‌دهد. مي‌گويد هنوز نمي‌داند پسرش در كدام زندان است، آيا اوين است، فشافويه است يا جاي ديگري. مژگان تعريف مي‌كند كه قبلا پسر يكي از همكارانش را دستگير كرده بودند. بعد از طي روال عادي، وقتي پدرش براي آزادي فرزندش سند مي‌برد به او مي‌گويند سند قبول نيست، بايد 500ميليون تومان وثيقه بگذارد. خانواده 500 ميليون تومان را به زحمت جور مي‌كند و فرزندش آزاد مي‌شود. مژگان نگران است، اگر براي آزادي عرفان تا زمان دادگاه از او وثيقه 500ميليون بخواهند، چه بايد بكند؟ او از مشكلات اقتصادي خانواده صحبت مي‌كند و اينكه شوهرش (پدر عرفان) كه در يك شركت مشغول كار بوده بعد از مشكلات اقتصادي اخير كشور و تحريم‌ها، تعديل شده و اين روزها دنبال كار مي‌گردد. مژگان وقتي از مشكلات اقتصادي خانواده‌اش صحبت مي‌كند، اشك در چشمانش حلقه زده است. مي‌گويد: «يكي از دلايل حضور عرفان در تجمعات اعتراضي، مشكلات اقتصادي خانواده است. وقتي مي‌ديد كه خانواده با مشكل بيكاري و اجاره و… دست به گريبانند، عصبي مي‌شد.» زماني كه سرگرم صحبت با مژگان هستم، همسرش از راه مي‌رسد و به او خبر مي‌دهد كه نامش را همراه با كدملي در برگه‌اي ثبت كرده تا پس از مدتي بتواند به مقابل درب آهني اوين برسد و بتواند از عرفان خبري بگيرد.

سكانس سوم: نام و نام خانوادگي، منتظر باشيد
ديگر آرام‌آرام نزديك ظهر شده است، خانواده‌ها اسامي عزيزان‌شان را روي‌كاغذ كوچكي به همراه كد ملي مي‌نويسند و منتظرند تا در آهني باز شود و كسي بيرون بيايد و كاغذ را بگيرد. اين كار را معمولا سربازهاي زندان انجام مي‌دهند. هر بار كه اين سربازها پشت نرده‌ها ظاهر مي‌شوند دست‌هاي آدم‌هاي زيادي التماس‌شان مي‌كنند تا كاغذ را بگيرند و خبري بيايد. پاسخ‌ها معمولا ۴۵ دقيقه تا يك ساعت طول مي‌كشد؛ روي كاغذتان شعبه بازپرسي مي‌نويسند يا زباني اعلام مي‌كنند اسم فرد در ليست (هست يا) نيست. اينكه كجاست هنوز معلوم نيست و بستگي به اين دارد زنداني خودش تماس بگيرد يا روزهاي بعد اسمش پيدا شود. مرحله دوم فهميدن وضعيت آزادي زنداني است. هيچ پاسخي وجود ندارد. هرچند بازجوهاي زندان به برخي زنداني‌ها اعلام كرده‌اند بازجويي تمام است و پرونده در دادسراست اما دادسرا اعلام مي‌كند پرونده هنوز از زندان نيامده. بنابراين خانواده‌ها هر صبح از حوالي ساعت ۶ صبح تا 3-2 بعدازظهر همانجا هستند به اميد اينكه كارشناسي يا افسري از در آهني دادسرا بيرون بيايد و از پشت نرده‌ها چند اسم بخواند. اگر آنجا نباشي معلوم نيست دوباره اسم زنداني‌ات را بخوانند. خانواده‌هاي زيادي مي‌گويند «به دليل شلوغ بودن دادسرا نبايد منتظر تماس تلفني دادسرا براي صدور وثيقه شد و جلوي در اوين زودتر به نتيجه مي‌رسي.» كارشناس يا افسر كه بيرون مي‌آيد گاهي تا ۵۰ نفر آدم آويزان به نرده‌ها همزمان سوال مي‌پرسند. در روز حداقل 6-5 بار چند افسر و يك كارشناس بابت شلوغي و بي‌ساماني قهر مي‌كنند و مي‌روند تا نيم ساعت بعد. خانواده‌ها آرام مي‌شوند تا دوباره بيايند. هنوز اما خبر درستي دست آنها را نمي‌گيرد. «پرونده در جريان است، معلوم نيست، هفته بعد سر بزن و …» جملاتي است كه مي‌شود از هياهوي كلمات و فريادها فهميد. گاهي كسي بيرون مي‌آيد و اسم چند نفر را مي‌خواند و مي‌گويد برويد وثيقه بياوريد، خانواده‌ها خوشحالي‌شان را پنهان مي‌كنند تا از جلوي جمع دور شوند. البته برخي اظهارنظرها حاكي از آن است كه وثايق بايد نقدي باشد. برخي 300ميليون تومان، برخي 400 و برخي ديگر نيز 500ميليون تومان. البته روايتي هم وجود دارد كه از افرادي از شهرستان‌ها وثايق 900ميليون توماني ملك پذيرفته شده است. برخي از خانواده‌ها خود داوطلب شده‌اند براي اينكه ليست كلي بر اساس شماره شعبه مشخص كنند. ليست‌ها آماده مي‌شود و كارشناس يا افسرها با اكراه قبول مي‌كنند اما پاسخي گرفته نمي‌شود. در واقع همه پذيرفته‌اند كه در اين وضعيت به هم ريخته هركسي فقط نام زنداني خود را بلندتر فرياد بزند.

سكانس چهارم: صدور  وثيقه  و آزادي
هنگام عصر كه مي‌رسد، گاهي افسر يا كارشناسي بيرون مي‌آيد و خبر صدور وثيقه مي‌دهد، نزديك شدن خانواده براي شنيدن ميزان وثيقه گذشتن از هفت‌خوان است، خيلي از خانواده‌ها نمي‌دانند اين فرآيند چگونه است. خانواده‌هاي ديگر اطلاعات دست ‌و پاشكسته‌اي مي‌دهند، گاهي اگر وكيلي در ميان خانواده‌ها باشد كمك مي‌كند. خانواده كه وثيقه را آورد هنوز مشكل پابرجاست. افسر يا كارشناس يادش نيست چه اسمي خوانده يا ديروز چه خبر بوده. حتي ممكن است روز بعد يا چند ساعت بعد شعبه مورد نظر تعطيل باشد يا قاضي/ بازپرس و … نباشد. بازهم خانواده‌هاي سند به دست كه همانجا مي‌مانند. در اين مرحله هم برخي خانواده‌ها مي‌گويند از زمان اعلام مبلغ وثيقه تا قبول كردن وثيقه حدود يك هفته طول مي‌كشد. كنار در بزرگ اوين يك اتاق هست با سه اپراتور كه پشت شيشه نشسته‌اند. داخل اتاق تعدادي صندلي است. طي مدت اخير، در بعضي روزها بدون اعلام قبلي يك نفر از بند ۲۰۹ بازداشتيان موقت مي‌آيد و خانواده‌ها درخواست‌شان را مي‌گويند. پول قبول نمي‌كنند اما گاهي بعضي از افسرها نشاني جاي ديگري مي‌دهند كه مي‌شود به زنداني پول براي خريد دستمال و آب داد. زندانيان زيادي در تماس تلفني از كمبود آب و دستمال به خانواده‌ها گفته‌اند. مامور بند۲۰۹ معمولا ۲۰ دقيقه‌اي مي‌ماند و اگر كسي تاكيدي بر وضعيت بيماري زنداني‌اش داشت يادداشت بر‌مي‌دارد و مي‌رود. گاهي لباس زير هم قبول مي‌كنند.

سكانس پاياني: غروب دلتنگ پاييزي 
مقابل  اوين
حالا ديگر خورشيد آرام‌آرام رخ پنهان مي‌كند و غروب پاييز با همه دلتنگي‌هايش هويدا مي‌شود. براي اين خانواده‌ها كه عزيزي را در بند دارند، غروب پاييز نه تنها زيبا نيست، بلكه دلتنگي‌هايش كشنده است. بيش از هرچيز نبود يك فرآيند درست و ناهماهنگي زندان و دادسرا پيداست. در وهله بعدي بي‌نظمي درون دادسرا. در واقع اگر كارشناس يا افسر دادسرا دلش بسوزد ممكن است اسم زنداني را تا پاي ميز قاضي ببرد. اما نتيجه بازهم نامعلوم. اين وسط بازار دلالان و شيادان هم گرم است. خانواده‌هايي به آدم‌هايي كه ناشناس هستند مقاديري پول پرداخت كرده‌اند كه كار زنداني‌شان زودتر انجام شود. برخي هم گويا راضي بودند از ۵ ميليون تا ۳۰ ميليون. در اطراف اوين هيچ سرويس بهداشتي وجود ندارد. خانواده‌ها به خاطر همين مشكل عموما روزه‌دار مي‌شوند و گرسنگي و تشنگي مزيد بر اين هياهو و بي‌نظمي مي‌شود. مي‌شود به جاي اين هياهو صبح به صبح ليستي از وضعيت زنداني‌ها مرتب كرد و بيرون داد. مي‌شود براي هر شعبه يك مسوول گذاشت كه پاسخگوي شعبه مدنظر باشد، مي‌شود زمان تقريبي قابل اعتنايي مشخص كرد براي انجام هر فرآيند. در وضعيت فعلي عصبانيت و خشم و خستگي كاركنان دادسرا بيش از مردم نگران پشت نرده‌هاست و اين وضعيت هرروزه به دعواهاي لفظي ميان مردم و كاركنان دامن مي‌زند. خانم‌ها؛ آقايان؛ اينجا اوين است، منطقه‌اي كه اين روزها بسيار شلوغ شده است….

نقویان درباره قتل «کیان»: وقتی شما اصل قصه را نمی دانید چرا در ابتدا با اطمینان گفتید که دو نفر اغتشاشگر این کار را کردند / نیک بین: در حادثه هواپیمای اوکراینی نیز همین اتفاق افتاد

ویدیویی عجیب و پریشان شبانه از مادر کیان پیرفلک در صدا و سیما؟

۳ روایت متناقض از مرگ «آیلار»

چند آهنگی که داغ جانباختگان را تازه می‌کند

نماینده مجلس: جبهه پایداری نمی‌گذارد حوادث اخیر در مجلس بررسی شود |

– محمدحسن آصفري: تروريست‌ها هستند كه اعتراض مي‌كنند نه مردم
٭  خبرنگار اعتماد: مورد خانم شيرين ‌عليزاده چطور، كه در خانه‌اش مورد اصابت گلوله قرار گرفته؟ 
-آصفري: امكان ندارد، فردي در درون خانه‌اش باشد و به او شليك شده باشد!
٭  خبرنگار اعتماد: يعني شما از ماجراي قتل شيرين عليزاده خبر نداشتيد؟ 
– آصفري: تا به حال نشنيده بودم كه فردي در خانه خودش مورد حمله قرار بگيرد!

دیدار وریا و دختر فرشته احمدی

فیلم | مصاحبه شاهین صمد پور با خانواده ابوالفضل آدینه زاده: ۲۷ ساچمه از بدنش خارج کرده اند

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

  1. باشد عکسهایی که از دختر جسور این خانوم بر روی همان اسکلت فلزی پخش شد پس چیست؟
    آخرین پیام به مادرش
    فیلم ورود به ساختمان و مطابقت لباس با همان فیلمی که سی ان ان پخش کرد
    شما چی در دست دارید خوب رو کنید

    1
    6

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا